. چگونگی (س) پس از مراجعت زينب(س) از شام به مدينه، به برپایی عزا بر شهدای كربلا پرداخت. در همين ايام «عبدالله بن زبير» در مكه قيام كرد و مردم را به گرفتن انتقام خون حسين(ع) ترغيب كرد. هر چند اين اقدام وی بهانه‌ای براي رسيدن به اهداف خويش بود، حضرت زينب(س) در مدينه خطبه خواند و مردم را برای قيام و گرفتن خون حسين(ع) فرا خواند. عمرو بن سعيد اشرق والی مدينه نامه‌ای به يزيد نوشت و او را از ماجرا با خبر كرد. يزيد در جواب نامه وی نوشت، بين زينب(س) و مردم مدينه فاصله بيانداز. پس حضرت زينب(س) را امر كرد از مدينه بيرون و به هر كجا می‌خواهد برود. پس حضرت زينب(س) از روی كراهت در اواخر ماه ذی‌الحجه سال ۶۱ هجری همراه با دختران امام حسين(ع) (فاطمه و سكينه) بيرون رفتند و بر اساس اختلاف روايات قصد مصر يا شام را كردند و بعد از گذشت يك سال در ماه رجب سال ۶۲ هـ.ق دار فانی را وداع گفتند و به ديدار معبود شتافتند. 📚منبع السيده زينب و اخبار الزينبيات، عبيدلی نسابه، ص ۱۹ السيد زينب فی تاريخ الاسلام لجنة التحقيق و التأليف، ص ۴۸ ........ ◾️ زمان و مکان وفات حضرت زینب(س) حضرت زینب کبری(علیهاالسّلام) پس از گذشت حدود ۱۸ ماه بعد از شهادت امام حسین(علیه‌السّلام)، در دمشق شام چشم از جهان فرو بست. در تاریخ وفات حضرت زینب کبری(سلام‌الله‌علیها) سومین فرزند امیرمؤمنان حضرت علی(علیه‌السّلام) اختلاف‌نظر وجود دارد، اما مشهور این است که آن حضرت در ۱۵ رجب سال ۶۲ هجری پس از تحمل مصائب کربلا و رنج‌های اسارت در ۵۷ سالگی به دیدار معبود شتافتند و در جوار حضرت حق آرام گرفتند. بحر المصائب نوشته است: حضرت زینب(علیهاالسّلام) بعد از واقعه کربلا و رنج شام و محنت ایام، چندان گریست که قدش خمیده شده و گیسوانش سفید گردید و زندگی‌ای سراسر حزن و‌ اندوه داشت تا به سرای دیگر رخت بربست. 📚منبع زینب کبری من المهد الی اللحد، سیدمحمدکاظم قزوینی، ص۵۹۰ بحرالمصائب، جعفربن سلطان احمد تبریزی، ص۲۵۳ ................ . در برخی از نقل‌ها آمده است: لحظات آخر عمر پر محنت و درد زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها فرارسیده بود، تا اينكه نيمه‌های ظهر به همسرش عبدالله فرمود:‌ «بستر مرا در حياط به زير آفتاب قرار بده.» عبدالله بن جعفر گوید: آن بانوی مظلومه را در حياط به زیر آفتاب جای دادم كه متوجه شدم چيزی را به روی سينه خويش نهاده و مدام زير لب سخنی می‌گوید. به او نزديك شدم... و أخَذَتْ بَقمیصِ أخیهَا، المُلَطَّخِ بِالدِّماءِ و صارَتْ تَشُمُّهُ ديدم پيراهن پاره پاره و غرق در خون برادرش حسين عليه‌السلام را بر روی سينه نهاده و آن را می‌بویَد. نزدیک‌تر شدم که بشنوم چه بر لب دارد؟! شنیدم که مدام می‌گويد: «حسين، حسين، حسين!...» لحظاتی نگذشت که دیگر روح مطهرش از این عالم مفارقت نمود. برگرفته از: 📚العبرة الساکتة،ج۲ ص ۴۲۴ 📚زینب قهرمان، ص۱۳۰ 📚عقیله بنی هاشم،محلاتی، ص۵٧ ✍ هر دَم به آخرین سخنت گریه می‌کنم یاد غروب و زخم تنت گریه می‌کنم یکدَم بیا ببین که فتادم ز پا حسین دائم به غصه و محنت گریه می‌کنم پیراهنت به سینه گرفتم بیا ببین بر خون روی پیرهنت گریه می‌کنم یادم نمی‌رود که چه دیدم به قتلگاه با یاد دست و پا زدنت گریه می‌کنم در زیر آفتابم و یادِ تنِ توأم از طرز زیر و رو شدنت گریه می‌کنم شد بوریا کفن به تن نعل خورده‌ات هر لحظه من، بر آن کفنت گریه می‌کنم کی میرود ز خاطر من مجلس شراب بر چوب دشمن و دهنت گریه می‌کنم سلام‌الله‌علیها .