#روضه_جانسوز
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#گریز_حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع
#حجت_الاسلام_مومنی
دختر طلحه یه پیراهنی برای مادر ما زهرا سلام الله علیها به سوغات آورده،این پیراهن هم برای فاطمه بلند بود و هم گشاد .
اسماء میگه:چند بار به بی بی عرض کردم:بی بی جان! این پیرهن رو بدید به من،چون به درد شما نمیخوره؟حضرت فرمو
د:نه اسماء این مال منه . اگه پیراهن میخوای به علی بگم برات بخره؟“
گذشت،تا اون روزی که خونه رو آب و جارو کرد،بچه ها رو فرستاد رفتن بیرون. گفت:اسماء بچه ها رفتن، من بدنم رو شست و شو میدم،بدن رو شست و شو داد،اسماء! اون پیرهنی که دختر طلحه برام به سوغات آورده برام بیار،میگه: عرض کردم بی بی جان این پیرهن هم برا شما بلنده و هم گشاد؟
فرمود:اسماء بیار،،، میخوام امشب علی بدنم رو غسل میده از زیرلباس،،، راحت غسلم بده،اسماء میگه:اومدم پیرهن رو از سر بی بی عبور دادم،،، اما هر کاری کردم این دست تو آستین گیر کرد،،، ” میگه با کمال تعجب دیدم پیراهن اندازه قامت زهرا شده” حالا بیا کربلا” قاسم داشت می رفت میدان،پاش به رکاب اسب نمی رسیده،،، ولی وقتی حسین داشت قاسم رو بر می گردوند،سینه ی قاسم به سینه حسین ِ،،،پاهای قاسم به زمین کشیده میشه،قاسم رو زیر پا پر پر نکردن،،،
رفقا بزارید بگم،به این کار میگن، “رضض” ،رضض یعنی شکسته شده،،، ” اما به این کار میگن:هَضَمَ( له شده)، دو تا هضمَ میبینی،،، ” یکی تو مدینه،،،، یکی تو کربلا،،، بدن قاسم،،،زنده،،، زیر سم اسب ها،،،
یاحسین،،،، 😭
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ