. 🏴 شب آخر امیرالمومنین(ع) و فریاد مرغابی ها امیر المؤمنین علیه السّلام تمامى آن شب(شب آخر) را بیدار بود و بسیار بیرون مى‏ آمد و به آسمان نگاه می كرد و می فرمود: به خدا، دروغ نگفته‏ ام و به من هم دروغ نگفته‏ اند، این همان شبى است كه بدان وعده‏ام داده‏ اند، پس به خوابگاه خود برمی گشت، چون سپیده زد كمربندش را محكم بست و بیرون رفت، و این شعر را می خواند (و ترجمه‏ اش چنین است): ۱- كمرت را براى مرگ محكم ببند (و مهیاى آن باش) زیرا مرگ به دیدارت خواهد آمد. ۲- و آنگاه كه بر تو وارد شد از مرگ جزع و بیتابى مكن. چون به میان سرا (و صحن خانه) رسید مرغابیان پیش آمدند و به روى آن حضرت فریاد می زدند، (آنان كه در خانه بودند) آن ها را از پیش رویش دور می كردند، حضرت فرمود: آنها را واگذارید زیرا كه این ها نوحه‏ گران هستند، پس بیرون رفت و (همان شب) ضربت خورد. 📚منبع: الارشاد فی معرفة حجج الله علي العباد، ج١، ص١٥ ۱۴۴۳ .