. ◾️یا عباس! جان تو و جانِ زینب؛ این دختر، امانت من است در نزد تو... اینگونه نقل کرده‌اند: لحظات احتضار امیرالمؤمنین علیه‌السلام بود که پیوسته از هوش می‌رفت و به هوش می‌آمد. در لحظات آخر چشمانش را گشود و فرمود: فَلیَخرُج مَنْ فِی الدّار وَلْیَبقِ بَنو فاطمَة ▪️همه از خانه خارج شوند و فقط فرزندان فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها بمانند. در این هنگام ابالفضل العباس علیه‌السلام قصد خروج کرد که امیرمؤمنان علیه‌السلام رو به او کرد و فرمود: کجا میروی پسرم؟ حضرت عباس علیه‌السلام عرضه داشت: شما امر فرمودید که غیر از فرزندان فاطمه سلام‌الله‌علیها ، از اتاق بیرون روند ؛ من که فرزند فاطمه سلام‌الله‌علیها نیستم بلکه مادرم ام‌البنین علیهاالسلام است. مولا علی علیه‌السلام فرمودند: تو نور چشم زهرایی! اینجا بمان. سپس حضرت شروع به وصیت نمود و در آخر رو به ابالفضل العباس علیه‌السلام کرد و با دست اشاره‌ای به حضرت زینب علیهاالسلام کرد و فرمود: یٰا بُنیّ َ هٰذِه وَدیعَةٌ مِنّی إلیک؛ أوصیکَ بِأُختِکَ الحَوراء زَینَب ▪️ای پسرم! این دختر، امامت من در نزد توست؛ تو را وصیت می‌کنم که مواظب خواهرت، زینبِ حوراء باشی! در حالیکه که اشک بر گونه‌های اباالفضل العباس علیه‌السلام جاری شده بود، عرضه داشت؛ ای پدرجان! چشم شما را روشن خواهم کرد... 📚مولد العباس بن علی «علیهماالسلام» ص۷۱ 📚العبرة الساکتة، ج۱ ص۹۶ .