. 🏴 سر مطهر امام حسین عليه السّلام در مجلس ابن زياد؛ قَالَ‌ حُمَيْدُ بْنُ‌ مُسْلِمٍ‌: دَعَانِي عُمَرُ بْنُ‌ سَعْدٍ فَسَرَّحَنِي إِلَى أَهْلِهِ‌ لِأُبَشِّرَهُمْ‌ بِفَتْحِ‌ اللَّهِ‌ عَلَيْهِ‌ وَ بِعَافِيَتِهِ‌! فَأَقْبَلْتُ‌ حَتَّى أَتَيْتُ‌ أَهْلَهُ‌ فَأَعْلَمْتُهُمْ‌ بِذَلِكَ‌. [ثُمَّ‌ وَجَدْتُ‌] ابْنَ‌ زِيَادٍ قَدْ جَلَسَ‌ وَ قَدْ قَدِمَ‌ الْوَفْدُ [بِالرُّؤُوسِ‌] عَلَيْهِ‌. حميد بن مسلم مى‌گويد: عمر بن سعد مرا خواست و نزد خانواده‌اش فرستاد تا پيروزى‌اى را كه خدا نصيبش كرده بود و سلامتى‌اش را به آنان مژده بدهم! از اين رو نزد خانواده‌اش رفتم و پيغام عمر بن سعد را به اطلاعشان رساندم.[آنگاه ديدم] ابن زياد جلوس كرده و فرستاده‌ها [با سرهاى كشته‌ها] بر او وارد مى‌شوند. فَجَاءَتْ‌ كِنْدَةُ‌ بِثَلاَثَةَ‌ عَشَرَ رَأْساً، وَ صَاحِبُهُمْ‌ قَيْسُ‌ بْنُ‌ الْأَشْعَثِ‌، وَ جَاءَتْ‌ هَوَازِنُ‌ بِعِشْرِينَ‌ رَأْساً وَ صَاحِبُهُمْ‌ شِمْرُ بْنُ‌ ذِي الْجَوْشَنِ‌، وَ جَاءَتْ‌ تَمِيمٌ‌ بِسَبْعَةَ‌ عَشَرَ رَأْساً، وَ جَاءَتْ‌ بَنُو أَسَدٍ بِسِتَّةِ‌ أَرْؤُسٍ‌، وَ جَاءَتْ‌ مَذْحِجٌ‌ بِسَبْعَةِ‌ أَرْؤُسٍ‌، وَ جَاءَ سَائِرُ الْجَيْشِ‌ بِسَبْعَةِ‌ أَرْؤُسٍ‌، فَذَلِكَ‌ سَبْعُونَ‌ رَأْساً. قبيلۀ] كنده با سيزده سر آمد، و قيس بن أشعث آنان را همراهى مى‌كرد، و هوازن با بيست سر وارد شد در حالى كه شمر بن ذى الجوشن مصاحبشان بود، [قبيلۀ] تميم با هفده سر، بنى أسد با شش سر و مذحج با هفت سر و بقيۀ سپاه با هفت سر آمدند كه [مجموعا] هفتاد سر بود. فَأَدْخَلَهُمْ‌، وَ أَذَّنَ‌ لِلنَّاسِ‌، فَدَخَلْتُ‌ فِيمَنْ‌ دَخَلَ‌، فَإِذَا رَأْسُ‌ الْحُسَيْنِ‌ [عَلَيْهِ‌ السَّلاَمُ‌] مَوْضُوعٌ‌ بَيْنَ‌ يَدَيْهِ‌، وَ إِذَا هُوَ يَنْكُتُ‌ بِقَضِيبٍ‌ بَيْنَ‌ ثَنِيَّتَيْهِ‌. فَلَمَّا رَآهُ‌ زَيْدُ بْنُ‌ أَرْقَمَ‌ لاَ يَنْجُمُ‌ عَنْ‌ نَكْتِهِ‌ بِالْقَضِيبِ‌، قَالَ‌ لَهُ‌: اعْلُ‌ بِهَذَا الْقَضِيبِ‌ عَنْ‌ هَاتَيْنِ‌ الثَّنِيَّتَيْنِ‌، فَوَ الَّذِي لاَ إِلَهَ‌ غَيْرُهُ‌ لَقَدْ رَأَيْتُ‌ شَفَتَيْ‌ رَسُولِ‌ اللَّهِ‌ صَلَّى اللَّهُ‌ عَلَيْهِ‌ [وَ آلِهِ‌] وَ سَلَّمَ‌ عَلَى هَاتَيْنِ‌ الشَّفَتَيْنِ‌ يُقَبِّلُهُمَا! ثُمَّ‌ انْفَضَخَ‌ الشَّيْخُ‌ يَبْكِي! [ابن زياد] اجازۀ ورودشان را به قصر داد. آنان را وارد قصر كرد و به مردم إذن ورود داده شد. من در ميان واردين داخل [قصر] شدم،[ناگاه ديدم] سر حسين [عليه السّلام] پيش روى [ابن زياد] قرار گرفته، و با چوبدستى به بين دندانهاى ثنايايش مى‌زند. وقتى زيد بن ارقم آن [صحنه] را ديد نتوانست از چوبدستى زدن ابن زياد [به دندانهاى حسين] بگذرد. گفت: اين چوبدستى را از آن دندانها بردار! قسم به كسى كه الهى غير او نيست خودم ديدم دو لب رسول الله صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بر اين دو لب قرار گرفته و آن دو را مى‌بوسيد! بعد آن پير [زيد بن ارقم] به شدت گريست. فَقَالَ‌ لَهُ‌ ابْنُ‌ زِيَادٍ: أَبْكَى اللَّهُ‌ عَيْنَيْكَ‌! فَوَ اللَّهِ‌ لَوْ لاَ أَنَّكَ‌ شَيْخٌ‌ قَدْ خَرِفْتَ‌ وَ ذَهَبَ‌ عَقْلُكَ‌ لَضَرَبْتُ‌ عُنُقَكَ‌! فَنَهَضَ‌ [زَيْدُ بْنُ‌ أَرْقَمَ‌] فَخَرَجَ‌ وَ هُوَ يَقُولُ‌: مَلَّكَ‌ عَبْدٌ عَبْداً، فَاتَّخَذَهُمْ‌ تَلَداً! أَنْتُمْ‌ يَا مَعْشَرَ الْعَرَبِ‌ الْعَبِيدُ بَعْدَ الْيَوْمِ‌! قَتَلْتُمُ‌ ابْنَ‌ فَاطِمَةَ‌ وَ أَمَّرْتُمُ‌ ابْنَ‌ مَرْجَانَةَ‌! فَهُوَ يَقْتُلُ‌ خِيَارَكُمْ‌ وَ يَسْتَعْبِدُ شِرَارَكُمْ‌، فَرَضِيتُمْ‌ بِالذُّلِّ‌! فَبُعْداً لِمَنْ‌ رَضِيَ‌ بِالذُّلِّ‌! فَلَمَّا خَرَجَ‌ سَمِعْتُ‌ النَّاسَ‌ يَقُولُونَ‌: وَ اللَّهِ‌ لَقَدْ قَالَ‌ زَيْدُ بْنُ‌ أَرْقَمَ‌ قَوْلاً لَوْ سَمِعَهُ‌ ابْنُ‌ زِيَادٍ لَقَتَلَهُ‌! ابن زياد گفت: خدا دو ديده‌ات را گريان بدارد! و الله اگر پير خرفتى كه عقلش زايل شده است نبودى، گردنت را مى‌زدم![زيد بن ارقم] برخاست و بيرون رفت. در حالى كه مى‌گفت: برده‌اى، برده‌اى، را به شاهى گمارد، و او مردم را به بازيچه گرفت! شما اى جمعيت عرب بعد از امروز برده خواهيد شد! چرا كه پسر فاطمه را كشتيد و پسر مرجانه [ابن زياد] را حاكم كرديد! او بزرگانتان را خواهد كشت و اشرارتان را به بردگى خواهد گرفت، به ذلت و خوارى رضا داده‌ايد! دور باد كسى كه به خوارى و ذلت راضى شود! وقتى بيرون رفت، شنيدم مردم مى‌گفتند: و الله زيد بن ارقم حرفى زد كه اگر ابن زياد مى‌شنيد او را مى‌كشت! 📚منبع مقتل ابی مخنف، وقعه الطف، قرن ۲ .