خاطره ای کوتاه از #شهیدمهدی_باکریبهمون گفت « من تند تر می رم، شما پشت سرم بیاین .» تعجب کرده بودیم. سابقه نداشت بیش تر از صد کیلومتر سرعت بگیره. غروب نشده ، رسیدیم گیلان غرب....
جلوی مسجدی ایستاد، ماهم پشت سرش....
نماز که خواندیم سریع اومدیم بیرون داشتیم تند تند پوتین هامون را می بستیم که زود راه بیفتیم ....
گفت « کجا با این عجله ؟ می خواستیم به نماز جماعت برسیم که رسیدیم.»@MOVEUD313