یه سکانس از فیلم امکان مینا هست که مهران میگه: با خواهرم اینا میرفتین زیر بارون میگفتم خوش به حال زمین که زیر پایه توئه دلم میخواست بمیرم برات یه روز بارون اومد، خواهرم اینا کیفشونو گرفتن رو سرشون و رفتن زیر شیروونی تو نرفتی سرتو گرفتی بالا بارون شره میکرد تو صورتت گفتم خوش به حال بارون بازم دلم میخواست بمیرم برات الان خیلی وقته گذشته از اون موقع ها ولی من هنوزم میخوام بمیرم برات ... @gosheneshen