روزی مُلّا نَصرالدّین از بازار یک گوسفند خرید در راه دزدی طناب گوسفند را از گردن آن باز کرد و گوسفند را به دوستش داد و طناب را به گردن خود بست و چهار دست و پا به دنبال ملا را افتاد 😑 ملا به خانه رسید ناگهان دید گوسفندش تبدیل به جوانی شده است 😕 دزد رو به ملا کرد و گفت من مادرم را اذیت کرده بودم او هم مرا لعنت کرد و من گوسفند شدم ولی چون صاحبم مرد خوبی بود دوباره به حالت اول بازگشتم ... 🤦😂 ادامه در کانال زیر 👇 http://eitaa.com/joinchat/3842310176Cf725a32405