برش هایی از کتاب مگر شما ایرانی نیستید – 4
خاطرات برادر رزمنده عباس رئیسی
مریوان – قله گاوژیر – غذای گرم
روی قله گاوژیر حدود 50 نفر در چندین سنگر مستقر بودیم . هفته اول غذای ما روی قله گاوژیر نان خشک و کنسرو ماهی بود . چون برادران حسن زاده و غلامی از بچه های مشکات آشپز بودند ، پیشنهاد دادیم ، جیره گرم بدهند خودمان آشپزی کنیم .
آشپزخانه روی قله راه خون بود و رفت و برگشت پیاده تا آنجا 4 ساعت طول می کشید .
راه ماشینی نبود و مسیر پیاده بسیار سخت و صخره ای همراه با شلیک خمپاره های عراقی ها .
هر روز ساعت 8 صبح به نوبت 2 نفر بچه ها با یک حلب خالی 17 کیلویی روغن برای برنج و یک قمقمه پلاستیکی برای خورشت از گاوژیر راه می افتادیم و حدود ساعت 10 با تحویل گرفتن غذا از روی قله راه خون برمی گشتیم .
سنگینی ظروف غذا که داخل کوله پشتی خود بار زده بودیم و سلاحی که همراه داشتیم ، مسیر برگشت را خیلی سخت تر می کرد .
موقع آمدن خمپاره دشمن خیز رفتن و پناه گرفتن کار دشواری بود . بالاخره هر روز با هر مکافاتی بود ، غذا را به قله ای می رساندیم که تعدادی گشنه و تشنه همه مسیر را با دوربین ما را همراهی کرده بودند .
سختی های آن روزها ، حالا خاطراتی شیرینی شده که با یادآوری اش به دنیایی دیگر سفر می کنم .