علی زکریایی داداشمه وَ طبیعتا می‌تونم به مادرِ داداشم بگم مادر... و شما می‌دونید وقتی اسم مادر رو به یه بچه شیعه بگید دلش هرّی میریزه... یه دفعه دیدم اعلامیه رو ... آخ علی... علی داداشمه... همین چند هفته پیش کلی تو حرم امام رضا ع با هم گپ زدیم و راه رفتیم... یاد اون روزی که تو حرم حضرت معصومه (س) قرار گذاشتیم و چفیه آقا رو بهم دادی... علی داداشمه... همین امروز با یکی از رفقا ذکر خیرش بود... تقریبا هرکی منو میشناسه می‌دونه علی کیه...از بس همه جا اسمش رو می‌برم... علی داداشمه داداشم یه خط قرمز داره که هیچ وقت دوتا نمیشه اونم آقاست... علی خیلی آقائیه... علی خیلی آقاست... البته این تعریفا ربطی به علی نداره چون پسر هر چی داره از "مامان‌جون"ش داره... علی داداشمه... علی داداش... تسلیت میگم به خودت و خودم... همنشین حضرت مادر (س) باشه مادرمون... چقدر سوختم... فاتحه بخونید برا مادرمون...