بیایید برای هاشمی رفسنجانی دعا کنیم! یکی از افرادی که در شبهای قدر و مواقف استجابت دعا وسوسه میشوم برایش دعا کنم و حتی فاتحه‌ای بخوانم، مرحوم هاشمی رفسنجانی ست! واقعا تلاش و ممارست آن مرحوم در ثبت خاطرات روزانه به قدری ستودنی‌ست که گاهی فکر میکنم ارزشش را دارد اگر 364 روز سال بد و بیراه بارش میکنیم، لااقل یکبار هم دعایش کنیم. البته آن کتب خاطرات به جهات مختلف می‌تواند مورد توجه و قدردانی و حائز اهمیت باشد اما برای شخص بنده بیش از هرچیز از این جهت خواندنی است که به نظرم بهترین و مهمترین سند شناخت و آشنایی با «اشرافیت انقلابی»ست. شرح میدهم: من هر وقت بخشهایی از کتابهای خاطرات آن مرحوم را میخوانم با خودم میپرسم چرا یک روحانی باید رویش بشود این را که در روز تاسوعا رفته جت‌اسکی سوار شده، بنویسد و بعد چاپ کند؟ ببینید! اینکه در تاسوعا رفته جت‌اسکی سوار شده را کار ندارم ها، اینکه این را نوشته و چاپ کرده را میگویم! یا مثلا چرا باید بنویسد و منتشر کند که برای پسرش در حول و حوش بیست سالگی، سفارش کرده تا عضو هیئت مدیره کشتی‌رانی شود؟ یا از این قبیل موارد که در کتب خاطراتش پر است. یعنی خود آن کارها که بد است و اشرافی‌ست و تبعیض‌آمیز است و پارتی بازی‌ست و... به درک، خود این ثبت و انتشار واقعا عجیب است. در واقع این مسئله بیش از اینکه از سر تعهد به تاریخ و آیندگان و شفافیت و گردش آزاد اطلاعات و این قبیل خزعبلات باشد، ناشی از یک اعتماد بنفس اشرافی‌ست که تو نه تنها به خودت حق می‌دهی چنین غلط‌هایی بکنی بلکه حتی انقدر آن را حق می‌دانی که هیچ ابایی نداری آن را جار بزنی و برای همیشه تاریخ در مقابل دید‌گان بقیه قرار دهی. از این جهت است که عرض میکنم کتب خاطرات هاشمی مهمترین سند آشنایی با چیزی است به نام اشرافیت انقلابی. چیزی که در آن شما به صرف دخیل بودن در انقلاب و مدیر بودن در جمهوری اسلامی کاملا حق داری متفاوت زندگی کنی. اشرافیتی که به شما حق می‌دهد حالا که داری امور رعیت را تدبیر می‌کنی، بیش از آنها از امکانات برخوردار باشی. حالا که روزی پانزده شانزده ساعت از این جلسه به آن جلسه به فکر آب و نان رعیت هستی، حق داری هشت ساعت بقیه را در خانه لوکس بالای شهرت استراحت کنی. حالا که روز و شب برای امورات این مردم وقت گذاشتی، حق داری دو تا سفر تفریحی کیش و خارج و... بروی. حالا که داری فکر میکنی چطور برای آینده توله‌های رعیت شغل و مسکن بسازی، حق داری بچه خودت را مدرسه گران‌قیمت بفرستی و پیش پیش برایش شغل کنار بگذاری. حالا که داری از تمام توانت برای جا انداختن استفاده از کالای ایرانی که سودش در جیب خود رعیت میرود و برای خود او شغل ایجاد میشود، استفاده میکنی، حق داری خودت کالای خارجی با کیفیت استفاده کنی. حالا که داری تلاش میکنی روشهای نوینی مثل قرعه کشی فروش خودرو برای کاهش قیمت بازار و کارخانه ابداع میکنی، حق داری خودروی ایمن خارجی سوار شوی. و حق داری خانه تخفیفی از دم قسط بگیری، و حق داری به اسم خیریه چند هزار متر زمین بگیری، و حق داری... دعوای این روزها و همه روزهای پس از انقلاب سر همین است. طبقه‌ای از مدیران ایجاد شده که فکر میکنند چون دارند خدمت میکنند (خدمت میکنند؟!) حق دارند بیشتر برخوردار باشند، حق دارند بهتر بخورند، بهتر بگردند، بهتر بپوشند، بهتر سوار شوند، بهتر تربیت شوند، بهتر آموزش ببینند و... چون اگر آنها خانه و سفر و تفریح خوبی داشته باشند و خوب استراحت کنند و ماشین خوبی داشته باشند و ایمن بمانند و دغدغه مدرسه وتربیت بچه نداشته باشند و وقت ذهنشان باز باشد و... بیشتر میتوانند به رعیت خدمت کنند و سودش در جیب همان رعیتی میرود که از قضا این روزها یک کم پررو شده است و دارد جفتک می‌اندازد و سبک زندگی اینها را با آرمانهای انقلاب و مدل حکومت داری امیرالمومنین و حرفهای امام و رهبری مقایسه میکند. ما دچار چنین طبقه‌ای شده‌ایم. و خدا نگذرد از هاشمی رفسنجانی که پایه‌گذار چنین منش ومرامی بود و این را تئوریزه و توجیه کرد. حالا اینکه آن فاتحه و طلب رحمت اول متن این لعن و نفرین را میشورد یا برعکس، نمیدانم! اما هرچه هست مطمئنم اگر نبود شجاعت و جسارت (والبته شاید تا حدی وقاحت!) هاشمی رفسنجانی در ثبت این خاطرات، ما این روزها به این راحتی نمیتوانستیم از پس نفاق و ظاهرسازی این طبقه مدیران اصولگرا و اصلاح‌طلب به این شناخت دقیق برسیم. ✍ محمدرضا شهبازی 🆔 @h_falahati