دوستانش در سوريه ميگفتند با اينكه شهر حلب خيلي سرد بود يك بادگير به همه دادند و ما تا روز آخر نفهميديم به ايشان بادگير نرسيده است. بدون هيچ حرفي همان لباسهاي خودش را ميپوشيد.
يكي از دوستانش ميگفت كه بنا بود يك شب سرد استراحت كرده و دم دماي صبح عملياتمان را شروع كنيم. آن دوست دو پتو ميگيرد و چون سرمايي بوده پتو را به خودش ميپيچد و ميخوابد.
صبح كه از خواب بيدار ميشود ميبيند عبدالله پتويش را روي او انداخته و خودش بيرون رفته و تا صبح قدم زده است.
#شهید_عبدالله_قربانی
#شهید_مدافع_حرم
#سالگردشهادت
@hadi_soleymani313