🔰
#روایت | قرار بود من هشت سال در زندان بمانم...
📝 آسیدعلی ما هشت ماه زندان بود و بعد از اینکه آزاد شد گفتم «مادر من خیلی دعا کردم و ختمها گرفتم و کارها کردم و خواب عجیبی دیدم؛ حضرت رضا را به خواب دیدم که ایشان دست خود را به روی سینهام کشیدند و قلبم آرام گرفت»؛ گفت: «مادر جان از همین دعاهای شما بود که هشت ماه طول کشید قرار بود من هشت سال در زندان بمانم.»
🔸راوی: بانو خدیجه میردامادی، مادر گرامی حضرت آیتالله خامنهای
@rahbari_plus | ایتا | بله