. مرغ قفس اگر چه اسیر است باز آرزوی پر زدنش هست اینک ستم ! که مرغ، هوا را از یاد رفته است دریغا رویای آشیانه در ابر شب‌ها در انتظار سپیده با آتشی که در دل من بود چون شمع قطره قطره چکیدم افسوس ! بردریچه باد است فانوس نیمه جان امیدم بس دیر ماندی ای نفس صبح کاین تشنه کام چشمه خورشید در آرزوی لعل شدن مرد و امروز زیر ریزش ایام خود سنگواره‌ای ست ز امید... 🍃🌸