‌میشود یکبارشعرم رابخوانی...یاکه نه؟ لااقل اندازه ی شعرم بمانی…یاکه نه!؟ هیچ میدانی غزال بیشه ی شعرم تویی لُعبتِ لب غنچه ی ابرو کمانی…یاکه نه!؟ آی موخرماییِ دل نازک ِلب صورتی بازهم داری همان شیرین زبانی…یا که نه!؟ با توهستم! تک درختِ سرو بی همتا؛هنوز فنچ از دور سر خود می پرانی یا که نه!؟ راه می رفتی تمام شهر محوت می شدند وقت رفتن باز لیمو می تکانی …یا که نه!؟ من همان قالیچه ی پاخورده ام یادت که هست - _رد شدی از روی قلبم یک زمانی…یا که نه!؟ تازگیها یک روانی شاعر چشمت شده می شناسی؟ آشنا هست این روانی…یاکه نه؟ می شود امشب برای دلخوشیِ من فقط یک غزل ازشعرهایش رابخوانی…یاکه نه!؟ 🍃❤️