💠 روشی که حضرت آقا در برابر بنی صدر به کار گرفت.
🔷 در دوران انقلاب هم اگر كسى دچار يك سختى شد، بايد به ياد بياورد كه نگهداشتن ايمان، مثل نگهداشتن آهن تفتيده در دست است؛ يعنى واقعاً سختى دارد. حالا اگر اين سختى داشت، اعتراض بر آنكه اين سختى را به وجود آورده، وارد است؛ اما اگر من تسليم اين سختى بشوم، بر من هم اعتراض وارد خواهد بود؛ اين را واقعاً قبول كنيد.
🔷 در زمان رياست جمهورى بنى صدر، وقتى مأيوس شديم از اينكه امام حرف ما را در باره ى آقاى بنى صدر قبول بكنند، خدمت ايشان رفتيم. ما يكى يكى مى رفتيم، چند نفرى مى رفتيم، نوشته يى مى گفتيم، زبانى مى گفتيم. من يكبار خدمت امام رفتم و صريحاً گفتم من به اين نتيجه رسيده ام كه چون ديگر نمى شود با آقاى بنى صدر برخورد بكنيم، من به همان روش قبل از انقلاب بايد عمل بكنم. ما قبل از انقلاب حرفهايى مى زديم، كه وقتى كسى در آن حرفها مى انديشيد، موضعى نسبت به آن دستگاه پيدا مى كرد. من به ايشان گفتم مجبورم الآن حرفهايى بزنم، كه وقتى كسى در باره ى آنها انديشيد، موضعى عليه آقاى بنى صدر بگيرد. امام نگاه كردند و تبسمى كردند و هيچ چيز نگفتند.
🔷 در آن زمانها، گاهى مى شد كه من با دل پُر خدمت امام مى رفتم؛ اما وقتى مى آمدم، به رفقا مى گفتم كه امام دستى به سر و صورت ما كشيدند و لقمه ى حلوايى با لطف و نگاه خودشان در دهان ما گذاشتند، ما را رها كردند؛ بعد كه مى آمديم، باز در سخنرانى خودشان مى گفتند: آقاى رئيس جمهور، آقاى بنى صدر! يعنى همان، همان بود! ايشان مصلحت مى ديدند؛ چون بالاخره ايشان حكيم بودند. امام يك حكيم به معناى واقعى بود؛ يعنى واقعاً پشت ديوار و پشت حجاب را مى ديد، كه ماها قادر نبوديم آن را ببينيم. ايشان چيزهاى خيلى ريزترى از آنچه كه در حد ديد ما بود و هست، مى ديد.
🔷 ما وقتى در آن شرايط قرار مى گرفتيم، چه كار مى توانستيم بكنيم؟ نمى شد كه ول كرد. بعضيها بريدند. اين اسمش بريدن است. آدم كه نبايد ببُرد؛ بايد بالاخره بايستد. دشمن دارد ما را مى بُراند؛ از انواع و اقسام وسايل هم استفاده مى كند. اگر ما هم بريديم، به دشمن كمك كرده ايم. ۱۳۷۰/۹/۴