موسی دید یه پسری مادرشو رو کولش گرفته داره از کوه بالا میره . وسط راه پسره مادرو گذاشت زمین گفت من دیگه تحمل ندارم نمیتونم با تو برم خسته شدم . مادر رو گذاشت همونجا و خودش بالا رفت ..... نزدیک قله که رسید یهو چند تا سنگ ریزه زیر پای پسره لغزید کم مونده بود سقوط کنه ... مادر دستاشو برد بالا گفت خدایا بچمو به تو سپردم مواظبش باش ! موسی شرمنده شد . خدا گفت موسی دیدی چیشد؟ به بنده هام بگو من حتی بیشتر از مادر و پدرشون عاشقشونم...... بهشون بگو برگردن سمت من . الله ولی المومنین چه سرپرستی بهتر و قدرتمند تر از خدا ؟ برگرد به سمت خدا مطمئن برگرد🌹 °•°☘°•°↷ ❨•@shahadat_dahe70•❩♥️ ෴෴෴෴෴෴෴෴෴