البته ... یکی دو سال بعدش هم ، بخاطر پول رفتم تو مراسمات و می‌خوندم . چون واقعا نیاز داشتم ! دلم کربلا میخواست ! یه اتفاقی افتاده بود برامون که بابام پول نون و شامِ شب رو به زور گیر میآورد ... نداشت و باید خودم جور میکردم ...