🔰 محمود بیضاوی می‌گوید که با پدر خداحافظی گرمی کردم و برای کار به دیار غربت رفتم و قرار شد بعد از دو سال برگردم. کم‌کم به وقت بازگشتم نزدیک می‌شدم که یکی از دوستانم خبری از پدر و مادر برایم آورد که چند روز پیش دزدی الاغ پدر را دزدیده و پدر نگران حال الاغ بوده از قضا دزد برای خرید عمده میوه و سبزیجات به بازار رفته و بار سنگینی بر روی الاغ می‌گذارد و در شلوغی بازار مشغول می‌شود اما خر که راه منزل پدر را می‌شناخته به جلو درب منزل آمده و با بار میوه وارد خانه می‌شود. پدر، مادر را صدا می‌زند که بیا و ببین؛ پسرت دو ساله رفته چیزی برای ما نفرستاده اما الاغ دو روز رفته و با دست پر برگشته ... 🆔️ @yashilvatan_ir 🔰 یاشیل وطن ¤ مستقل آنلاین