مادران مجرد (یک از دو) ✍️ثنا آزاد/ دانشجوی دکتری مهندسی پزشکی/تورنتو 🇨🇦 کانال نویسنده: @CA_Time 🔸 شروع کردم در وقت‌های استراحتم سری میزنم، به فروم‌ها و گروه‌های اینترنتی‌ای که تورنتویی‌ها یا حتی کلی‌تر، غربی‌ها در آن به گفتگو درباره‌ی موضوعات مختلف زندگیشان می‌پردازند. یکی از فوایدی که این کار برایم دارد این است که می‌توانم از مسائلی آگاه شوم که در بطن جامعه و بین مردم اتفاق می‌افتد، جایی که احتمالا من نمی‌توانم به راحتی واردش شوم و درکش کنم. 🔸 امروز تصمیم گرفتم یکی از تاپیک‌هایی را که به تازگی خوانده ام، برایتان ترجمه کنم. متن زیر دردِ دل یکی از "سینگل-مام" هاست. "سینگل-مام " یا مادران مجرد، به کسی می‌گویند که قبل از ازدواج رسمی و در روابط آزاد، باردار شده و به تنهایی وظیفه‌ی بزرگ کردن فرزندشان را به عهده گرفته‌اند. این متن در یکی از بخش‌های تالار "مادران مجرد" در فورم معرفی شده در انتهای متن، منتشر شده است (راستی انتظار ترجمه ی تحت اللفظی نداشته باشید، نه به درد من می خورد نه به درد شما😎). 🔸 "سلام. نمی‌خواهم در این بهترین لحظات زندگیم که به تازگی مادر شده‌ام، با اخبار مایوس کننده برایتان پست بگذارم. اما واقعا ناراحت هستم و باید حرف بزنم. چندوقت پیش درست قبل از زایمانم، از دوست پسرم، ایمیلی دریافت کردم، که اصرار داشت حتما در زمان زایمان من در بیمارستان باشد و بتواند لحظه‌ی تولد بچه را ببیند. حتی من را تهدید کرد که اگر چنین اجازه‌ای به او ندهم، مرا به دادگاه می‌کشاند و برایم حبس خواهند برید. تصمیم گرفتم به بیمارستانی نزدیک دوست‌پسرم بروم. مجبور شدم کلی بهانه‌تراشی کنم که چرا نمی‌خواهم در بیمارستانی که همه‌ی مراقبت‌های حین زایمانم را دریافت کردم، بچه‌ام را به دنیا بیاورم. با همه‌ی این حرف‌ها، درست روز زایمانم، وقتی به او پیام دادم که در بیمارستان هستم، بهانه آورد که باید با دخترش باشد و به بیمارستان نیامد. تمام آن شب، لحظه لحظه‌ی اتفاق‌هایی را که برایم افتاد، برایش پیامک زدم. پرستارها که می‌آمدند، دردهایم که شدیدتر می‌شد، مراحل زایمان و حتی لحظه‌ی تولد. کل شب را که تنها بودم برای او پیام زدم اما او خوابش برده بود. عکس بچه را نخواسته بود؛ با این حال برایش یک عکس فرستادم. تا همین دیشب اسم بچه را نمی‌دانست. چون برایش مهم نبود. دیشب هم چون می‌خواست بداند که فامیل کدام یکیمان را روی بچه گذاشته‌ام اسم بچه را پرسید. نمی‌دانم چه شد که به او گفتم اگر می‌خواهد می‌تواند برای امضای شناسنامه‌ی بچه بیاید (احتمالا منظور ثبت نام پدر در شناسنامه است). با اینکه گفته بود می‌آید و جواب پیام هایم را هم می‌داد، درست ۵ دقیقه مانده به قرارمان، دیگر جواب پیام‌هایم را نداد. و من دیگر تاب نیاوردم و زدم زیر گریه. 🔸 می‌خواستم به همه‌ی مادران مجرد بگویم، وقتی می‌روید بیمارستان، تصمیمتان را با خودتان درباره‌ی بازدید کننده‌ها گرفته باشید. تا به خاطر آمدن یا نیامدنشان اینطور مانند من بهم نریزید. الان بهترین لحظات زندگی من است اما حسابی این ماجرا مرا داغان کرده. نمی‌توانم از این فکر، که چرا با من این کار را کرد، خودم را خلاص کنم. " https://goo.gl/AK4Zsw مشاهدات و روزنوشته‌های دانشجویان و دانش‌آموختگان مسلمان ایرانی🇮🇷 از آمریکا🇺🇸 @K1inUSA به ما بپیوندید: https://t.me/joinchat/AAAAADwnejmuoSjHfYDniw