گونه: / موضوع: علیه السّلام قالب شعر: وزن: شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ هيچ موجى از شكست شوق من آگاه نيست در كنار ساحلم امّا به دريا راه نيست تا مپندارند با مرگم تو مى‌ميرى بگو اين‌كه می‌بينيد فعل است و ظهور، الله نيست در مسير لا و الا خون عاشق مى‌دود در دل معشوق مطلق راه هست و راه نيست كاروان تشنه، اشكت را نشانم داده است منزل من چشم‌هاى توست، پلک چاه نيست روى بر سمّ ستوران دادم و گفتم به خاک در مقام جلوهٔ خورشيد جاى ماه نيست مى‌برى من را و پا را مى‌كشم روى زمين در ركاب شوق حرف از قامت كوتاه نيست صوت داود است جارى از فضاى سينه‌ام در مسيرش استخوانى گاه هست و گاه نيست مى‌زنيدم ضربه امّا من نمى‌ريزم فرو كوه را هيچ التفاتى بر هجوم كاه نيست 🆔@halghe_rendan