هدایت شده از علی اکبر
[🇵🇸] از شکمت شروع کن! فانتااااا؟ محاله! و قوطی نوشابه را در دستم چرخاندم. غرفه دار گفت: بله متاسفانه فانتا هم اسرائیلیه! هنوز در تعجب بودم. همانطور که برند‌ها و محصولاتی که توی غرفه بود را از زیر نگاه می‌گذراندم، گفتم: ای باباااا! همه‌ی اینا تو خونه زندگی ما هست که... و نگاهم ماند روی شکلات‌های مورد علاقه‌ام! گفتم: اینا هم؟ و غرفه دار سر تکان داد. یکی از خانم‌ها که آمده بود بازدید، کنارمان ایستاد و گفت: عه! من از این نسکافه‌ها خیلی می‌خورم. والا خبر نداشتم اسرائیلیه! غرفه دار با آرامش گفت: خب عیبی نداره. از این به بعد یه مارک دیگه نسکافه بخوردید.😌 زن مقاومت نکرد و با تکان دادن سرش، قبول کرد که نسکافه‌اش را عوض کند. غرفه دار گفت: حالا هر محصولی که استفاده دارید رو بردارید و زیرش رو بخونید. فانتای عزیزم را برداشتم و با شوخی گفتم: چیکار به تهش داریم ما، توش واسمون مهمه و همگی خندیدیم. اما جدی قوطی را برگرداندم. زیرش را نگاه کردم‌. یک کاغذ رویش نوشته بود: پول خرید این محصولات، «بمب و موشک روی سر کودکان غزه!» فانتایی که دیگر برایم عزیز نبود را گذاشتم سر جایش. به خودم نهیب زدم: از شکمت شروع کن!