وقتی دروغ و حقیقت با هم راه میرفتند، به چشمهای رسیدند. دروغ به حقیقت گفت:
«لباس خود را درآوریم و در این چشمه آب تنی کنیم .»
حقیقتِ سادهدل چنین کرد، در آن لحظه که در آب بود، دروغ، لباس حقیقت را از کنار چشمه برداشت و پوشید و به راه افتاد. حقیقت، پس از آبتنی ناچار شد برهنه به راه افتد؛
از آن روز ما حقیقت را برهنه میبینیم، اما بسا اوقات دروغ را هم ملاقات میکنیم که متأسفانه لباس حقیقت پوشیدهاست؛ و طبعاً حقانیّت خود را در نظر ما به تلبیس ثابت میکند…!
محمد ابراهیم باستانی پاریزی، از پاریز تا پاریس
@hamidkasiri_ir