🕊
بسم رب
معمولا یکی از سوال هایی که خیلی میپرسند
و من تکه تکه و با تردید جواب میدهم این است...
چند سال زندگی کردید؟
بعد از کمی به گوشه و کنار نگاه کردن و فکر کردن به اینکه؛ باهم زندگی کردن یعنی چه ؟!
میگویم : سه سال!
از تو هم وقتی میپرسند، لابد
کمی با خودت فکر میکنی و معنای زمان و ساعت و روز و سال را بالا و پایین میکنی و بعد میگویی:
یک سال!
و من ادامه میدهم :
اگر روزهایی که ماموریت بود را کم کنیم شاید بشود یک سال...
تو اما چشمانت را میدوزی به عکس آقا نوید و طوری که فقط خودش بشنود میگویی:
اگر درست حساب و کتاب کنیم میشود ۵ سال،نه؟؟؟
راستی راستی معنای با هم زندگی کردن چیست؟
مگر معنایش غیر از اینست که چند سال باهم خاطره مشترک دارید؟
مگر اینکه ما بنشینم کنار عکسشان و تمام اتفاقات روز را بگوییم، خاطره محسوب نمیشود؟
مگر اینکه وقتی به او میگویم فلان کار را حتما انجام بده و فردا خبر میرسد انجام شده،خاطره نیست؟
مگر روز تولدشان...
سالگردشهادتشان ...
روز به دنیا آمدن محمدحسن...
مگر اینها خاطره نبود؟
فقط یک تفاوت دارد با خاطره های معمولی
اینکه در تمامشان آنها در چشمان ما ایستاده اند و لبخند میزنند ...همین
سالگرد عروسی ما و
سالگرد روزی که قرار بود عروسی شما باشد
مبارک...
پ.ن:صوت مربوطه به صحبت هامون درجلسات آشنایی که اتفاقا توی گلستان شهدا بود(البته عکس مال بعد ازدواج هست😄)
من با این حاضر جوابی تو جلسات از پس آقاحمیدرضا بر نمیومدم(اصلا هم که شبیه جلسات گزینش نیست)
#شهید_حمیدرضا_باب_الخانی
❥
@Hamidreza_babalkhanii