روزنگار۴_استرالیا
امروز برای رفتن به جلسه اولیاء و مربیان مدرسه پسرم تقریبا یک ساعت زودتر راه افتادیم که به موقع برسیم.
چون جایی که موقتا هستیم فاصله اش تا مدرسه خیلی زیاد است.
اواسط مسیر با رفتن در تونل، جی پی اس موبایل قطع شد و مسیر را اشتباه زد. ۱۵ دقیقه و شاید بیشتر راهمان را دور کرد. بقول یکی از دوستان مگر در خارج هم جی پی اس اشتباه میکند؟☺️
این بار دوم است که گوگل مپ با ما لج افتاد. دفعه قبل ما را از بزرگراهی که باید عوارض میدادیم، عبور داد. هرچه گفتیم:« نمیخوایم بابا مگه زوره»
کیوون وار گفت:« باید پول زور ودید.»
نهایتا به ته دیگِ جلسه رسیدیم.
در مسیر برگشت آمپر ماشین بالا زد.
تجربه خاموش شدن ماشین توی اتوبان را اگر نداشتیم اینجا توی استرالیا پیدا کردیم.
وسط اتوبان، بالای پل، ماشین خاموش شد و هیچ رقمه روشن نمیشد. تنها کاری که میتوانستیم انجام بدهیم دست تکان دادن برای ماشین های پشت سر بود. حرکت خطرناک. هر آن منتظر بودیم ماشین پشت سری با سرعت به ما بخورد.
وقت تماس گرفتن با ایران خودرو بود. ببخشید همان خدمات خودرو و یدک کش.
جنابان خودرو یدک کن! گفتند که:
« راهتان دور است و...خلاصه داداش یه جوری خودتون رو به ما برسونید!😐»
ما هم با تاخیر و صلوات و چهارقل ماشین را روشن کردیم و هندل وار راه افتادیم که بازهم کنارخیابان خاموش شد.
بازهم جای بدی ماشین ایستاد. در مسیر تردد.
دوباره تماس گرفتیم و گفتند دوساعت دیگر میرسیم.😐
بچه ها خسته و گرسنه بودند. با یک موز سرشان را بند آوردم ولی فایده نداشت.
بعد از نیم ساعت تریلی بزرگی با طناب از راه رسید و انگار دنیا را به ما داده بودند. راننده پیاده شد و گفت:« شما همونا هستید که راه اتوبان رو بند آورده بودید؟»
گفتیم:«بله»
به این خیال خوش بودیم که قرار است ماشین را یدک کنند. اما راننده از شهرداری بود و فقط وظیفه اش این بود که ماشین را جای بهتری پارک کند. یعنی در مسیر ماشین های دیگر نباشد.
و بعد هم دست تکان داد و رفت. دستش درد نکند. یاد جمله رضا عطاران افتادم وقتی رفت.
«همین!؟ خیلی تاثیرگذار بود!»
نهایتا مجبور شدیم مسیر یک ساعتی را«اوبر» بگیریم.یعنی همان اسنپ.
با هزینه ای هنگفت. راننده هندی بود. برادر هندو حتی کمک نکرد که صندلی بچه را جاسازی کنیم.
چون در استرالیا باید بچه های زیر هفت سال حتما صندلی بچه داشته باشند.
نمیدانم چرا توقع داشتم بیشتر با ما همدلی کنند.
بعد که ماشین را خواستند یدک کنند، یدک کش به جای اینکه به محل توقف ماشین بیاید به محل آدرس ما رفته. 😐
یعنی به مقصد. بعد هم تقصیر شرکتشان انداخت که آدرس را اشتباهی گفته.
یعنی اینقدر حواس جمع تشریف دارند.
خلاصه این جا خارنج و نهایت نظم و قانون است.
مشابه این ماجرا برای پدرم در ایران رخ داد.
اما با یک تفاوت چشمگیر! تابستان بود. چند ماشینی با دیدن وضعیت پدر و توقف در جاده، میایستادند و میگفتند:« حاج آقا کمک نمیخوای.» یکی پیاده میشد و آب به مادرم تعارف میکرد.
یکی میگفت:« هر کمکی از دستم بربیاد بگید انجام بدم تا ایرانخودرو برسه.»
خلاصه که اینجا یاد گرمی و صفای ایرانی ها افتادم که هیچ جای دنیا مثلش وجود ندارد. حداقلش این بود که شیشه را پایین بکشند و بپرسند:« چی شده؟»
هنوز مردمانی هستند در اقصی نقاط ایران که خونگرمی و صمیمیتشان قلب های یخ کرده را هم ذوب میکند. مثل مردم خونگرم جنوب❤️
قدر ایران را بدانید. قلب هایی دور از وطن برایش مجنون وار میتپند.
#وطن🇮🇷
#هیام
@khoodneviss