💚
#قسمت_سی_و_ششم #رمان_آموزشی
❣خانه مریم و سعید❣
_ همینطور که اشکای عارفه گوله گوله داشت میومد، سرش رو انداخت پایین و گفت اما از بچگی همه من رو سرزنش میکردند که تو اخلاق و رفتارت خوب نیست و عصبی هستی... اصلا همین شوهر خودم از اول زندگی داره بهم سرکوفت میزنه که اخلاقت بده در حالیکه اخلاق خودش از منم بدتره...
مریم دست راستِ عارفه رو همچنان داره نوازش میکنه و چشمهاش رو دوخته به عارفه و با توجه زیاد داره به حرفاش گوش میده. عارفه از اینکه مریم با دقت و دلسوزی بهش توجه میکنه و به حرفاش گوش میده تهِ دِلش آروم شده و با اینکه خیلی ناآرومه یه جورایی به آینده امیدوارتر و مطمئن تر شده
مریم بلند شد و نقل مشهدی که هر شب در کنار سعید با چای میخوردند رو از روی میز برداشت و گذاشت جلوی عارفه و گفت بخور عزیزم. همینطور که میخوری منم چندتا نکته میخوام بگم. عارفه که انگار قندِ خونِش هم افتاده بود علیرغم اینکه میلی به خوردن چیزی نداشت، چندتا از اون نقل ها رو برداشت و گذاشت دهانش
مریم اما دل تو دلش نیست که ایندفعه که کار عارفه و شوهرش به اینجا کشیده شده چطوری بهش بگه که باید خودت رو تغییر بدی تا شوهرت تغییر کنه. توی دلش یه سلام داد به بانوی دو عالم حضرت زهرا سلام الله علیها و گفت خانم جان خودت کمکم کن که بتونم به عارفه کمک کنم؛ بعد یه کم صاف تر نشست و گفت: عزیزم من چندتا مطلب میخوام بگم و خواهش میکنم همینطور که من تا الان سکوت کردم تا شما صحبتهات رو کامل بگی حالا شما اجازه بده منم حرفام رو کامل بزنم
عارفه همینطور که با دستمال کاغذی اشکهاش رو پاک میکرد، یه نیش خندی زد و گفت باشه بگو
_ ما قبلا هم درباره مشکلات شما و شوهرت زیاد صحبت کردیم اما به هر دلیلی اون نتیجه ای که میخواستیم نگرفتیم و این مشکلات شما نه تنها کمتر نشده بلکه بیشتر هم شده؛ بیا ایندفعه با توکل به خدا تصمیم بگیر و اراده کن که اول تو خودت تغییر ایجاد کنی و بعدش شوهرت.
ببین عزيزم یکی از مشکلات مهم زن و شوهرا تو زندگی اینه که دائم دنبال دیدن عیوب همدیگه هستن و اینقدر بهش توجه دارن که بعد از مدتی اصلا باور نمیکنن که باباجان من خودمم عیب دارم و باید تلاش کنم عیوب خودم رو هم رفع کنم. همه توجهشون به نداشته ها و عیوب همسرشونه و حتی نمیخوان فکر کنن که خودشون هم شاید چندتا عیب داشته باشن.
من الان با شوهرت و اشتباهاتش کاری ندارم؛ عارفه جان من فعلا با خودت کار دارم. یادت میاد چند سال پیش هنوز چندماه از ازدواجت نگذشته بود که یواش بهم گفتی شوهرت اونی که فکر میکردی نیست و انتظار داشتی که شوهرت کامل تر و مؤمن تر باشه؟
عارفه به قاب عکسی که روبروش رو دیوار نصب شده بود و روش نوشته شده بود "یا ضامن آهو" خیره شده بود و عمیقاً داشت به حرفهای مریم گوش میداد و انگار همه سرگذشت این چند سال زندگیش جلوی چشماش اومده بود.
_ بعضی خانمها وقتی میرن خونه شوهر بعد از مدتی تو یه جاهایی رفتار شوهر یا اطرافیان و خانواده شوهر میزنه تو ذوقشون و حتی بعضی هاشون با خودشون میگن چی فکر میکردیم و چی شد و حتی از ازدواج کردن با شوهرشون پشیمون میشن و حسرت گذشته رو میخورن که مثلا ای کاش من با اون یکی خواستگارم ازدواج میکردم و اون شوهری که من انتظار داشتم این شوهر نیست... این آدمها با هر مرد دیگری هم اگر ازدواج میکردند بعد از مدتی دوباره همان آش و همان کاسه بود. میدونی چرا عزیزم؟ عارفه همچنان زل زده به قاب عکس و نمیخواد حرفی بزنه
مریم با لحن آرامتر و روان تر ادامه داد و گفت بخاطر اینه که این آدمها از شوهرشون انتظار دارن که تو همه چیز نمره شون ٢٠ باشه در حالی که شوهر اونا هم یه آدمه مثل خودشون؛ مگه نمره اخلاق و رفتار و منش خانمی که از ازدواج با شوهرش پشیمونه الزاما ٢٠ هست؟ ما همه مون آدمیم و هیچکدوم مون هم کامل صد در صد نیستیم و ممکنه یه جاهایی اشتباه کنیم. چه آقا باشیم و چه خانم هیچ فرقی نمیکنه همه انسان هستیم و ممکنه در زندگی اشتباهاتی هم داشته باشیم. وقتی خودمون نمره مون ٢٠ نیست چطور از همسرمون انتظار داریم تو همه چیز نمره ٢٠ داشته باشه و هیچ اشتباه و کوتاهی تو زندگیش نداشته باشه!
اما چی میشه که بعضی خانمها با اینکه بعد از شروع زندگی یه جاهایی رفتار شوهرشون و اشتباهات او نه تنها اونا رو پشیمون نمیکنه بلکه انگیزه و اراده و محبت اونا رو برای بهتر نمودن شرایط زندگی بیشتر میکنه؟ عزیزم فرق بین این دو دسته از آدمها اینه که دسته اول از شوهرشون انتظار نمره ٢٠ دارن و فکر میکنن با یک آدم معصوم بی عیب و ایراد ازواج کردن و تا نقصی از شوهرشون میبینن ناامید و ناکام میشن، اما دسته دوم میدونن خودشون کامل نیستن و شوهرشون هم همینطور و انتظارات از شوهرشون رو منطقی میکنن تا دیگه سر هر مشکلی تو ذوقشون نخوره.
❤️ ادامه دارد...
نویسنده: محسن پوراحمد خمینی
🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب
http://eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6