✨شهید کربلایی قبل از عمليات بدر غلام رضا جلو من و مادرش، بدنش را برهنه كرد و گفت: نگاه كنيد! ديگر اين جسم را نخواهيد ديد. همان طور شد و در عمليات بدر مفقود گرديد. دوازده سال در انتظار بودم و با هر زنگ به سمت در مي دويدم تا اگر او برگشته باشد، اولين كسي باشم كه او را مي بينم. تا اين كه يك روز خبر بازگشت او را دادند. فقط يك جمجمه از شهيد برگشته بود كه مادرش از طريق دندان، فرزند را شناخت. در نزد ما رسم است كه بعد از دفن، سه روز قبر به صورت خاكي باشد. مردم در تشييع جنازه ي او باشكوه شركت كردند. «شبي در خواب ديدم كه چند اسب سوار آمدند و شروع به حفر قبر كردند، گفتم: چه كار مي كنيد؟ گفتند: مأمور هستيم او را به كربلا ببريم، گفتم من دوازده سال منتظر بودم، چرا او را آورديد؟ گفتند: مأموريت داريم و يك فرد نوراني را نشان من دادند. عرض كردم: آقا! اين فرزند من است. فرمود: بايد به كربلا برود. او را آورديم تا تو آرام بگيري و بعد او را ببريم.» يك باره از خواب بيدار شدم. با هماهنگي و اجازه، نبش قبر صورت گرفت، اما خبري از جمجمه ي غلام رضا نبود و او در جرگه ي عاشوراييان در كربلا مأوا گزيد. 🌷✨ راوي : حاج احمد زمانيان _ پدر شهيد ✨🌷 @hamsaranekhoob