❤️🍃❤️
#حریری_به_عطر_یاس_پارت_96
- چیز خاصی نمی گفت ...
پرسید چرا این چند روز غیبت کردم...
-اون وقت به ایشون چه ربطی داره ...
شانه اش را بالا انداخت...
جوابی نداشت ..
اریا کلافه دست پیش برد و دست او را که روی پاهایش بود محکم گرفت ...
حریر بی اختیار از جا پرید ..
انگار برق دویست و بیست ولت به او وصل کرده بودند...
خواست انگشتانش را بیرون بکشد که آریا محکم تر آن ها را نگه داشت و با خشونت گفت:
@hamsardarry 💕💕💕