#همه_بخونن
زندگی میدون عشق بازیه.
فرید نگاهش به دست من بود و من نگاهم به دهان حمید. نون سنگک داغ به همراه کلوچه شمال و مربای بالنگ سر سفره بود. سوغاتی های خانم جان از سفر به رامسر.
اما خب یک کلوچه و چند قاشق مربای بالنگ برای ما که دو نفر بودیم. دستم را دراز کردم سمت نان سنگک و شروع کردم به خوردن نون و پنیر. دلم نیامد دستم برود سمت مربای بالنگ. میدانستم فرید دوست دارد. نگاهم را دوختم به دستم که متوجه رد نگاهم که روی مربای بالنگ است نشود و با خیال راحت این دو لقمه را بخورد.
رفت. بدرقه اش رفتم. وقتی برگشتم شوکه شدم.
تنها نان سنگک خورده شده بود. او هم مثل من و برای من دست به مربا و کلوچه نزده بود. گوشیم را در آوردم و از همین لحظه ی معمولی که عشق جرقه زده بود عکس گرفتم.
عشق در همین روزمرگی هاست.
💕
@hamsare_khoob