خار و گل میخک از شهید یحیی السنوار 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ ثبت نام برای هر کسی که بخواهد در داخل فلسطین بیت المقدس و شهرهای دیگر (اشغالی آغاز شده بود که در آنجا کسانی که مایل به ثبت نام هستند هزینه سفر را پرداخت میکردند در مدرسه ثانویه ،کرمل جایی که من درس میخواندم، دانش آموزان بلوک اسلامی به سرپرستی پسر عمویم ،ابراهیم سفری به بیت المقدس و برخی مناطق گردشگری دیگر ترتیب دادند. یکی از فعالان پیش من آمد و پیشنهاد شرکت در این سفر را داد اما من تردید کردم و به او قول دادم موضوع را بررسی کنم و بعداً به آن پاسخ دهم ابراهیم در خانه با من صحبت کرد که باید برای سفر ثبت نام کنم و آن را از دست ندهم هدر دادن این فرصت برای خروج از نوار غزه به سمت کرانه باختری و بیت المقدس و ورود به سرزمینی که در سال 1948 اشغال شده بود ضایع بود و باید با کشورمان آشنای پیدا کنم و از من پرسید و گفت اگر با هزینه سفر مشکلی داری من میتوانم آنها را برای تو پرداخت کنم لبخندی زدم و به او توضیح دادم که وضعیت مالی ام این اجازه را به من میدهد و مشکل از هزینه ها نیست، بلکه اصل شرکت در چنین سفرهایی است. او به من فشار آورد تا شرکت کنم و من قول دادم که این کار را انجام دهم. روز بعد برای سفر ثبت نام کردم و هزینهها را به مسئول بلوک مدرسه پرداخت کردم روز جمعه از ساعات اولیه صبح آماده بیرون رفتن .شدیم در مدرسه جمع شدیم و هر کدام کیسه ای که حاوی غذای این دو روز را به همراه داشتیم من از شرکت ابراهیم با ما مطلع بودم چون او ناظر واقعی بود. او در موتر بس ) دعای سفر را خواند و ما بعد از او تکرار کردیم بسم الله مجریها و مرسها و الحمد لله الذي سخر لنا هذا وما كنا له مقرنين و انا الى ربنا لمنقلبون... پروردگارا برای کسانی که با ما هستند خدایا از تو در این سفر برای شان نیکی و پرهیزگاری و عملی که تو را خشنود می سازد، می خواهیم... و هرگاه از یکی از مکانها یا خرابه های یکی از روستاهای فلسطین عبور می کردیم. یا شهرهایی که در جنگ ویران شدند یا توسط یهودیان ویران شده بودند تا آثار عربیت آن محل از بین برود ابراهیم یا جوان دومی که همراه او بود توقف میکرد تا این فلان را بشناساند و توضیح میداد اینها خرابه است از فلانه شهر و یا از شهر عسقلان و این جمیزه در مرکز روستای حمامه اینجا خرابه های مسجد باغ اشدود و خرابه های مدرسه آن و خرابه هایی دیگر است .. از خانه ها. اولین توقف ما در یک صحرای زیبا بود که یک صومعه مسیحی روی آن قرار داشت و در آنجا مستقر شدیم ابراهیم از داخل (بس) درباره این مکان که امروز دير (لطرون) نام دارد توضیح داد که در این مکان نبرد عمواس به وقوع پیوسته بود به رهبری ابو عبيده عامر بن الجراح رضى الله تعالى عنه که ارتش مسلمانان برای فتح بیت المقدس را رهبری میکرد. ابراهیم در حالی که جزئیات جنگ و کثرت یارانی را که در آن شهید شدند را تعظیم کرد و مشتی از خاک سرخ آن را گرفت و :گفت این خاک شهادت میدهد که با خون اصحاب رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم آمیخته شده است، اشک در چشمانش حلقه زد و سکوتی کامل بر حاضران حاکم شد جز صدای جیک جیک پرندهگان یا خش خش برگ درختان که باد آن را تکان داد و سپس :گفت این خاک خاک ماست و این خاک زمین ،ماست اینجا اصحاب رسول خدا خونشان ریخته شده اینجا باید با خون پاک یکی از پیروان رسول آغشته شود تا دوباره آزاد شود. من از شنیده هایم شوکه شدم مخصوصاً از ابراهیم که در خانه لال و گنگ بود مخصوصاً در مقابل مادرم، او اینجا به عنوان بهترین تجلی ایده خود می درخشد و اطلاعات دقیق زیادی در مورد همه چیزهای که می دانست میداد. و جاهایی که از آنها می گذریم و عظمت و احترام او در نظر من بیشتر شد بس دوباره راه افتاد و از فاصله ها گذشت و همکار ابراهیم ایستاد و با دست به کوه اشاره کرد و گفت اینجا در دامنه این کوه روستای دیر یاسین قرار دارد و شروع به توضیح درباره قتل عام کرد که بر روستا افتاد و شهرت یافت و نماد ظلم یهودیان بر مردم فلسطین ،شد پس از مدتی به بیت المقدس رسیدیم و سپس به سمت دیوارهای مسجد الاقصی و شهر قدیمی بیت المقدس حرکت کردیم و وارد خیابانها شدیم و با پای پیاده به بيت المقدس قدیمی وارد شدیم. مغازه های دو طرف جاده انواع کالاهای سنتی را عرضه می کردند هر آنچه که می خواستند به ویژه عتیقه های چوبی که توسط گردشگرانی که خیابانها و کوچه های اورشلیم قدیم را پر کرده اند خریداری می کنند و از سراسر جهان می ⚫️ 🌕🌑🌕⚫️🌕🌑 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._