■درعزای امام حسین'ع'...
با من بخوان این قصّه اندوه زا را
این قصّه ی پُرغصّه محنت فزا را
ماداغ دیرین بر دل دیوانه داریم
بر سر زنان یاد آوری کن کربلا را
ایوامصیبت وامصیبتزین مصیبت
آری رساتر کن رساتر کن صدا را
فریاد کن توفانی وموّاج وجوشان
برجمله ی عالم فروخوان ماجرا را
ای وا اگرزین ماجراخاموش باشی
اینک فغان برخواسته ازسنگ خارا
بایدچنان بگریست تاجان بر آید
زین پس که میخواهددگردار فنارا
از ماتم سبط نبی زاریم و غمگین
جانها فدای آن شهید ، نینوا را
تنها نه ما برسینه وبر سر زنانیم
در ماتمش بنگر، همه خلق خدا را
بیشک که اوباشدهماره راه روشن
الگو بود پیوسته ، مردان خدا را
دیگر خلایق را چکار آید سلامت
روایطبیب ازسر،که میخواهددوارا
بی او خزان بادا تمام نو بهاران
بی او خزان بادا، همه باغ صفا را
برطرف گلشنگرهوای عیش باشد
باید شکستن محابا هر دو پا را
دیگرنشاید خرّمیّ و خنده برلب
زین پس سیه پوشیمخودراوسرارا
او بود از خالق هدایتگر جهان را
او بود آری جانفدا ، دین خدا را
او بود او دُردانه ی یکتای رحمان
او بود وارث ، انبیا و اوصیا را
اوبود آری بریتیمان چون پدر هم
او بود بیشک، بینوایان را نوا را
یاربّ بحقّ روح پاک او که از ما
خوشنودگردان صاحب الامرخدارا
(پیمان)زداغ اوببایدجان سپردن
در ماتمش بنگر ، هماره اوصیاء را
(پیمان سرآبادانی)