✿✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿
هـر شــ🌙ــب
🍃🍂داستــــانهـــای
پنـــــدآمــــــوز🍃🍂
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄
گویند عابدی هفتاد سال خدا را عبادت ڪرد.
شبی در عبادتگاہ خود مشغول راز و نیاز بود.
زنی آمد و درخواست ڪرد او را اجازہ دهد شب را در آنجا بسر برد تا از سرما محفوظ بماند.
عابد امتناع ورزید
زن اصرار نمود باز نپذیرفت
مأیوس شدہ برگشت.
در این هنگام چشم عابد بہ اندام موزون و جمال دلفریب او افتاد، هر چہ خواست خود را نگہ دارد، ممڪن نشد
از معبد بیرون آمدہ او را برگردانید.
داستان گرفتار شدن خود را شرح داد
هفت شبانہ روز با او بسر برد
شبی بہ یاد عبادتها و مناجاتهای چندین سالہ افتاد بسیار افسردہ گردید بہ اندازهای اشڪ ریخت ڪہ از حال رفت و بیهوش شد
زن وقتی ناراحتی عابد را مشاهدہ ڪرد همین ڪہ بہ هوش آمد گفت:
تو خدا را با غیر من معصیت نڪردهای اگر با او از در توبہ درآئی شاید قبول ڪند
مرا نیز یادآوری ڪن
عابد از عبادتگاہ بیرون شد سر بہ بیابان گذاشت، شب فرا رسید پناہ بہ خرابهای برد
در آن خرابہ دو نفر نابینا زندگی میڪردند ڪہ هر شب راهبی برای آنها دو گردہ نان بہ وسیلہ غلامش میفرستاد
غلام راهب آمد
بہ هر ڪدام یڪ گردہ نان داد
یڪی از نانها را عابد معصیت ڪار گرفت
نابینائی ڪہ بہ او نان نرسیدہ بود گریہ کرد و گفت امشب باید گرسنہ بہ سر برم
غلام گفت دو گردہ نان را بین شما تقسیم ڪردم
عابد با خود اندیشید ڪہ من سزاوارترم با گرسنگی بسر برم، این مرد مطیع و فرمانبردار است ولی من معصیت ڪار و نافرمانم
سزایم این است ڪہ گرسنہ باشم
نان را بہ صاحبش رد ڪرد
آن شب را بدون غذا بسر بردہ، رنج و ناراحتی فراوان و شدت گرسنگی توان را از او ربود
بہ اندازهای ضعف پیدا ڪرد ڪہ مشرف بہ مرگ گردید، خداوند بہ عزرائیل امر ڪرد روح او را قبض نماید
وقتی از دنیا رفت فرشتههای عذاب و ملائڪہ رحمت دربارهاش اختلاف ڪردند
فرشتگان رحمت مدعی بودند ڪہ
مردی عاصی بودہ ولی توبہ ڪردہ است
ملائڪہ عذاب میگفتند معصیت نمود
و ما مأمور او هستیم
خداوند خطاب ڪرد عبادت هفتاد سالہ او را با معصیت هفت روزهاش بسنجید
وقتی سنجیدند معصیت افزون شد
آنگاہ امر ڪرد معصیت هفت روزہ را با گردہ نانی ڪہ دیگری را بر خود مقدم داشت مقایسہ ڪنید، سنجیدند بہ واسطہ ایثار و انفاق، گردہ نان زیادتر گردید و ثواب آن افزون گشت
ملائڪہ رحمت امور او را عهدہ دار شدند.
📗مستطرف و ڪلمہ طیبہ، صفحه۳۲۱
〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰