حرم
🥀بسم رب الحیدر کرار علیه السلام🥀 #قصه‌ #قسمت‌‌نهم ✍خلیفه ، عدّه‌ای را به خانه سعد می‌فرستد تا از
🥀بسم رب الحیدر کرار علیه السلام🥀 ✍ امّا ابوسفیان لعنة الله علیه نمی‌دانست که حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام ، این‌گونه امید او را نا امید خواهد کرد . آری ، آن حضرت برای اسلام زحمت‌های زیادی کشیده است ، اکنون اجازه نخواهد داد تا ابوسفیان لعنة الله علیه به خواسته خود برسد . اگر دیروز شمشیر حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام ، مایه نجات اسلام شد امروز صبر او ، مایه بقای اسلام است . اکنون ، اهل سقیفه همه با ابوبکر لعنة الله علیه بیعت کرده‌اند ، و موقع آن فرا رسیده است که خلیفه را به مرکز شهر ببرند . خلیفه همراه با کسانی که در سقیفه هستند به مسجد شهر می‌رود در مسیر به هر کس برخورد می‌کنند او را مجبور می‌کنند تا با ابوبکر لعنة الله علیه بیعت کند آری ، مسلمانان بر خلافت ابوبکر لعنة الله علیه ، متّحد شده‌اند و هر کس که با این اتّحاد و یگانگی ، مخالف باشد کشته خواهد شد . حتما می‌گویی به چه جرمی ؟ به جرم بر هم زدن وحدت مسلمانان ! امّا سؤل من این است که آیا همه مسلمانان با ابوبکر لعنة الله علیه بیعت کرده‌اند ؟ هنوز که بنی هاشم و حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام با او پیمان نبسته‌اند ؟ این چه وحدتی است که شما از آن سخن می‌گویید ؟ نگاه کن! خلیفه را با چه احترامی به مسجد می‌برند ! حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام ، پیکر پیامبر صلی الله علیه و آله را دفن کرده و به خانه خود رفته است . عدّه‌ای از مردم در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله جمع شده‌اند ، در این میان ، عثمان لعنة الله علیه همراه با بنی اُمیّه در گوشه‌ای از مسجد نشسته‌اند در این هنگام ابوبکر لعنة الله علیه را وارد مسجد می‌کنند و او را بر بالای منبر پیامبر صلی‌ الله علیه و آله می‌نشانند عُمَر لعنة الله علیه نگاهی به مسجد می‌کند ، می‌بیند که ابوسفیان لعنة الله علیه با عدّه‌ای از بنی اُمیّه در گوشه‌ای نشسته‌اند در میان آنها عثمان لعنة الله علیه هم به چشم می‌خورد . ابوسفیان لعنة الله علیه با دیگران بر ضدّ خلیفه سخن می‌گوید . به راستی چگونه می‌توان ابوسفیان لعنة الله علیه را راضی کرد ؟ راه حلّی به ذهن خلیفه می‌رسد . یک نفر پیام مهمّی را برای ابوسفیان لعنة الله علیه می‌آورد: «به تو قول می‌دهیم که فرزندت ، معاویه لعنة الله علیه را در حکومت خود شریک کنیم» ابوسفیان لعنة الله علیه لبخندی می‌زند و می‌گوید: «آری ، ابوبکر چه خوب خلیفه‌ای است که صله رحم نمود و حقّ ما را ادا کرد» اکنون ابوسفیان لعنة الله علیه و بنی اُمیّه برای بیعت با خلیفه می‌آیند . آری ، این‌گونه ابوسفیان لعنة الله علیه حاضر می‌شود که با خلیفه بیعت کند عُمَر لعنة الله علیه رو به بقیّه می‌کند و می‌گوید: «چرا هر کدام از شما در گوشه‌ای نشسته‌اید ؟ بیایید با خلیفه رسول خدا صلی الله علیه و آله ، ابوبکر بیعت کنید» عثمان لعنة الله علیه از جا بلند می‌شود و نزد ابوبکر لعنة الله علیه می‌رود و با او بیعت می‌کند ، با بیعت عثمان لعنة الله علیه همه بنی امیّه با ابوبکر لعنة الله علیه بیعت می‌کنند اکنون ، همه نگاه‌ها متوجّه بنی هاشم و خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله است ، آیا آنها با ابوبکر لعنة الله علیه بیعت خواهند کرد ؟ در این میان، جمعیّت زیادی وارد شهر مدینه می‌شوند، خدایا! این همه جمعیّت از کجا آمده‌اند و در این شهر چه می‌خواهند؟ نگاه کن! همه آنها از قبیله أسلم می‌باشند. مردم این قبیله در اطراف مدینه زندگی می‌کنند، آنان امروز به مدینه آمده‌اند تا ابوبکر لعنة الله علیه را یاری کنند. آنها به سوی مسجد می‌روند، وقتی عُمَر لعنة الله علیه از آمدن آنان با خبر می‌شود، خیلی خوشحال می‌شود و یقین می‌کند که دیگر پیروزی از آن خلیفه است. هنوز عدّه‌ای از مردم شهر با خلیفه بیعت نکرده‌اند ، خوب است آنها را با پول راضی کنیم ! چه کسی است که بتواند در مقابل پول استقامت کند ؟ این پول‌ها را باید برای زنان این شهر فرستاد . باید از راه زنان در دل‌ها نفوذ کرد ، هر کس بتواند زنان را به سوی خود جذب کند جامعه را می‌تواند از آنِ خود بنماید کیسه‌های پول به سوی خانه‌های مدینه برده می‌شوند . ابوبکر لعنة الله علیه در منبر خود به این سخن‌ها اشاره می‌کند که در حکومت من غذاهای خوب برای شما مهیا خواهد بود و روزهای خوبی در انتظارتان است ( ادامه دارد ان شاء الله...) به‌ بیت‌ وحی🥀 الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرج