من می توانم تمامِ مردم شهر را دوست داشته باشم ، چون معتقدم که آدم ها هیچ کدامشان بد نیستند ؛ فقط با هم فرق دارند . می توانم صمیمانه و از تهِ دلم برایِ همه شان ، فارغ از هر جنسیت و سن و نژادی ، خوب بخواهم . گاهی حتی به سرم می زند کار و زندگی ام را گوشه ای رها کنم ، دلم را به خیابان بزنم و فکری برایِ دل های گرفته از روزگار و بغض های فروخورده شان کنم . هرچند می دانم که شاید زورِ مشکلات و دردهایشان بیشتر از من باشد ، یا اینکه تنهایی کاری از پیش نخواهم برد . اما بازهم به معجزه ی امید و عشق ، ایمان دارم ... من با چشمانِ خودم دیده ام که کاکتوس ها ، گل می دهند ... من ایمان دارم ؛ ایمان دارم که روزی همه چیز ، درست خواهد شد ...