خلیل عاشق درست زمانیکه بت اهریمن درحال افتادن و لانه شیطان سجیل باران است برای خودش سوختن می‌خواهد،ابراهیم در قنوت شب برای مؤمنین و مومنات مغفرت ، برای خودش اما قربانگاه اسماعیل را طلب می‌کند، شوخی که نیست شهید است شهید بوده است... دنبال شهادت باید دوید، باید گریست ، سفر که نه ، باید هجرت کرد ، باید عاشق بود... عشق اما جا و مکان سرش نمی‌شود یکی در نیمه شب فرودگاهی در بغداد مرادش را می‌بیند می‌سوزد و پر می گیرد ،دیگری اما در نقطه صفر ورزقان مرزی که ردپای هیچ مسئولی را به خود ندیده فرود می آید و عروج می‌کند... که پایان کار مردان طریقت و حقیقت همین است ،پایان عشق سوختن است، ابراهیم هم که باشی عشق دچارت می‌کند می سوزاندت... @haramedell