از اينجا رمز فضيلت حضرت فاطمه (عليها السلام) نيز روشن مى شود كه او همه دار و ندارش را براى حفظ حجّت خدا تقديم كرد، نه تنها محسن، بلكه نقد جانش را در اين راه تقديم نمود و به مقام: « سَيِّدَهُ نِساءِ الْعالَمينَ، مِنَ الاَْوَّلينَ وَالاْخِرينَ » نايل آمد، كه به فرموده پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله)هنگامى كه در محراب عبادت خود مى ايستاد، هفتاد هزار فرشته مقرّب او را صدا مى كنند و مى گويند: اى فاطمه ! ( إِنَّ اللهَ اصْطَفاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفاكِ عَلى نِساءِ الْعالَمينَ ) ; هان اى فاطمه ! خداوند تو را برگزيد و پاكيزه ساخت و بر بانوان عالميان تو را برترى داد.(۴۰) همان جايگاه بلند و مقام رفيع خديجه و فاطمه موجب شد كه فاقدان فضايل بر آنها حسد بورزند و از اين طريق موجبات آزار پيامبر را فراهم آورند. بخارى با سند صحيح از برخى همسران پيامبر روايت مى كند كه مى گفت: « من هرگز به هيچ زنى چون خديجه حسد نورزيدم ». آن گاه عامل اين حسد را دو چيز بيان مى كند: ۱. پيامبر از او به كثرت ياد مى كرد ; ۲. خداوند به پيامبر امر فرموده بود كه خديجه را بشارت دهد به خانه اى در بهشت از « قَصَب »، يعنى مرواريد، كه در آن « صَخَب » و « نَصَب »، يعنى سر و صدا و رنج و درد، وجود ندارد.(۴۱) ابن حجر در شرح اين حديث از « سهيلى » نقل مى كند كه تعبير « قَصَب » از اين جهت است كه آن بانوى بزرگوار، گوى سبقت را از همه بانوان جهان ربوده است و تعبير « صَخَب » از اين جهت است كه حضرت خديجه، هرگز با پيامبر درگير نشد، صدايش را بلند نكرد، سر و صدا ايجاد نكرد و خانه را محيط امن و آرام قرار داد. تعبير « نَصَب » هم از اين جهت است كه وى برخلاف برخى همسران پيامبر هرگز آن حضرت را نيازرد. ثروتمندترين بانوى دوران ذهبى از واقدى نقل كرده است كه خويلد پدر خديجه، پيش از جنگ فجار درگذشته بود... و اين موضوع در ميان اصحاب ما مورد اتّفاق است.(۴۳) حضرت خديجه با عقل و درايت خود آنچه از پدر به ارث برده بود را در راه ايجاد اشتغال براى جوانان حجاز به كار گرفت و تجارت گسترده اى به راه انداخت. وى همه جوانان را تشويق مى كرد كه با ثروتش تجارت كنند ; هم سود ببرند و هم به او سود رسانند. فرزانه قريش آوازه دختر خويلد در سراسر حجاز پيچيد. بازرگانانى كه با ثروت او تجارت مى كردند، آوازه او را از مرز حجاز گذراندند و شهرتش را در بلاد اطراف، به ويژه در سرزمين يمن به گوش سلاطين رساندند. دلاوريهاى پدرش خويلد در برابر « تُبَّع » پادشاه خودكامه يمن(۴۶) از يك سو و ديدار تأثيرگذار وى در كاخ « غُمدان » با « سيف بن ذى يَزَن » در صَنعاء،(۴۷) از ديگر سو، باعث شد كه همه اعيان و اشراف يمن، آرزوى همسرى فرزانه قريش را در دل بپرورانند. ولى حضرت خديجه هشيارتر از آن بود كه با آن ثروت و مكنت و جمال و كمال، در برابر پيشنهادهاى آنان سر فرود آورد. او فقط دل در گرو جوان هاشمى داشت و منتظر روزى بود كه در دل امين بنى هاشم راه يابد. مورّخان، اتّفاق نظر دارند كه در ميان اعيان و اشراف منطقه، صاحب ثروت و صاحب مكنتى نماند ; جز اينكه از حضرت خديجه خواستگارى كرد و او دست ردّ بر سينه همگان زد.(۴۸) تحريف تاريخ در طول تاريخ، همواره قلم در دست چاپلوسان و در خدمت زورمداران بود، از اين رهگذر بسيارى از حقايق مسلّم تاريخ دستخوش تحريف شده و مطالب پوچ و واهى به دست چيره دستان تاريخ ساز رنگ واقعى به خود گرفته، راه تشخيص را به روى بسيارى از حقيقت جويان بسته است، فى المثل: ۱. مولاى متقيان اميرمؤمنان حضرت على (عليه السلام) در داخل كعبه ديده به جهان گشود و هيچ فرد ديگرى در اين منقبت با او شريك نمى باشد.(۴۹) حزب قريش به « حكيم بن حزام » نسبت داده اند كه او نيز در داخل كعبه متولد شده، تا اين فضيلت على (عليه السلام) را كمرنگ نشان دهند و حاكم نيشابورى با قاطعيّت آن را رد كرده است.(۵۰) ۲. بدون ترديد اول كسى كه رسالت پيامبر را پذيرفته، على (عليه السلام) است، پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) در دهها حديث به آن تصريح كرده، از جمله» : أَوَّلُكُمْ وارِداً عَلَىَّ الْحَوْضَ، أَوَّلُكُمْ إِسْلاماً عَلِىُّ بْنُ أَبى طالِب; « » نخستين كسى كه از شما در كنار حوض كوثر بر من وارد مى شود، نخستين اسلام آورنده شما على بن ابى طالب است ».(۵۱) براى كمرنگ نشان دادن اين فضيلت بزرگ اميرمؤمنان گفته اند كه ابوبكر نخستين اسلام آورنده بود و تعصّب را به جايى رسانده اند كه گفته اند: « پيش از آنكه على (عليه السلام) متولّد شود، ابوبكر ايمان آورده بود » ! ! !(۵۲)