ناجی مهرّی و در این جامه ی یار آمدی در شب بیماریم از بهر تیمار آمدی می گدازد خرمن عمرم درین پر سوز تب در چنین حالی به بالینم چو بهیار آمدی می زدم صد ضّجه از این درد عالم سوز تا داغ من دیدی و براین عبد بسیار آمدی بر سر بالین در بندان درد و سوز و زخم هان تو ای هاتف به نیکویی پدیدار آمدی در شب تار اسیر درد عالم سوز هم هان چه بیخواب و چه بی خواب و چه بیدار آمدی از تو گویم ای همه مهد امید و لطف و مهر ای تو که با نام نیکوی پرستار آمدی روز پرستار گرامی باد