نکات جالب در جلد هشتم این کتاب به صورت خلاصه در ذیل اشاره می گردد:
1. زنان مکه در جشنی که در ماه رجب داشتنهاند انجمن می¬ساخته اند و دربزرگداشت آن روز هیچ چیز را فرو نمی¬گذاشتند و هرچه لازم بود می¬آوردند یکبار که در آن جشن کنار بتی نشسته ومعتکف بودند هیأت وشبح مردی در دیده آنان پدیدار شد و چون نزدیک رسید با همه توان خود فریاد برآورد که ای زنان گمراه همانا به زودی در شهر شما پیامبری به نام احمد به رسالت ازسوی خدا برانگیخته می¬شود، هر زنی که می¬تواند همسر او شود چنان کند، زنان به سوی آن شبح سنگ پراندند و اورا نکوهش کردند و سخن درشت گفتند. خدیجه خاموش ماند وآن سخن را به اندیشه سپرد و نسبت به آن شبح هیچ کاری از کارهای آن زنان را انجام نداد.
2. علی(ع) فاطمه (ع) را خواستگاری کرد، پیامبر(ص) از او پرسید چه چیزی را مهریه اش قرارمیدهی؟ گفت چیزی که کابین او قرار دهم پیش من نیست، فرمود آن زره حطمی که به تو بخشیدم کجاست؟ گفت پیش من است، فرمود همان را کابین او قرار بده. علی (ع) چنان کرد و فاطمه را به همسری گرفت، ارزش آن زره چهار درم بوده است.