🔻خاطره از استاد فاطمی نیا: پسرشون تعریف کرد: «قرار بود با پدر جايی بریم وقتی اومدن عبا نداشتن! دلیلشو پرسیدم گفتن: مادرت خوابيده بود و عبای منو روی خودش کشیده بود گفتم:اما بدون عبا آبروريزیه گفتنن:اگه آبروی من ب عباست و اون‌هم در گرو بيدار شدن مادرت من ن عبا رو میخوام و ن آبرو رو صآحِب‌الزمآݩ‌دوستَٺ‌دآرَم🌸👇🏻 ····•┄═•🕊🌹🕊•═┄•···· @harimolhoda313💚 ····•┄═•🌹🕊🌹•═┄•····