🌺 سفری دور و دراز 🌺
چه به خود مینازیم؟
چند در چنبرهی ما و منیم؟
این همه ناز چرا؟
اول و آخرمان چیست مگر؟
چه چنین غرق خیالات خودیم؟
از چه از مرحله این حد پرتیم؟
دلخوشیم از چه به رویا اینسان؟
لهونازان چه چنین؟
تا به کی غفلت و سهلانگاری؟
پای در گل چه چنین خمّاری؟!
از میِ وهم چنین مست چرا؟
اینچنین دست روی دست چرا؟
رسد از دور صدای جرسِ کوچ به گوش
نه، صدا نزدیک است.
گوش بسپار خودت میشنوی!
میدهد بانگ که هنگام رحیل است اینک
هیچ دانید که در وادیِ کوچیم همه؟
نشنیدید صدای جرس کوچ مگر؟
لاجرم باید از این عالم فانی کوچید
به جهانی که فنا در آن نیست
لاجرم بار سفر باید بست
باید از مرز خیالات گذشت
دل به دریای خطر باید زد
ناخدایی بلدیم؟
این سفر یک سفر عادی نیست
سفری نیست که یک لحظه به تأخیر افتد
قید آن را نتوان زد به گزاف
چارهای نیست به جز راهروی
سفری هست پر از خوف و خطر
سفری دور و دراز
سفری تا افق خلد
سرایی جاوید
سفری بی برگشت
ره دراز است و سفر طولانی
سنگلاخیست مسیر!
پیچ در پیچ و مهیب!
ظلمانی و پر از چاله و چاه!
* * * * * * * * * * * * * *
پای رفتن داریم؟
دل ز دنیای مجازی کندیم؟
شوق دارد دلمان بهر سفر؟
یا از این کوچ کراهت داریم؟
راستی برگ و بر اندوختهایم؟
شیوهی رهروی آموختهایم؟
هیچ آداب طریقت دانیم؟
چیست سرمایهیمان؟
هیچ در فکر مباداست کسی؟
فکر منزلگه فرداست کسی؟
توشهی آخرت اندوختهایم؟
انس با عترت و قرآن داریم؟
کو درخت عمل صالح مان؟
کو سر سوزنی اخلاص در آن؟
به چه دل خوش داریم؟
متوسل به کدامین خضریم؟
همسفرمان چه کسی ست؟
هان! شفیقند رفیقان طریق؟
خبر از پیچ و خم ره دارند؟
مرد میدان خطر میباشند؟
عزممان بهر سفر جزم شده؟
ز آب اخلاص وضو ساختهایم؟
آز را پشتِ سر انداختهایم؟
هوس دیدن دلبر داریم؟
پایپوشی ز توکل داریم؟
خود ایثار چه؟ داریم به سر؟
زره صبر به تن پوشیدیم؟
باره* همت خود زین کردیم؟
* * * * * * * * * * * * * *
باید از جنس یقین داشت عصا
سپری هم ز تولا برداشت
توسن صدق بُراق خود کرد
تا به سرمنزل مقصود رسید
جای ما دار فنا نیست، «حمید»،
چونکه با آب بقا گشته سرشته گِلِ ما
ما عزیزیم و شرافت داریم
ما به سر تاج کرامت داریم
گوهر نفس خود ارزان نفروشیم، دلا
هیچگه تاج کرامت ز کف آسان ندهیم
جز به رضوان نفروشیم گل گلشن خود
جز به محرم ننماییم در بحر وجود
* باره = مرکب
✍ حاجحمید مصطفیزاده
#شب_قدر #سفری_دور_و_دراز #مصطفی_زاده
☁️🌦
@HASANAAT🌦☁️