. سکانس اول: دروغگویی آنچه در رفتارشناسی انتخابات اخیر بیش از هرچیز به چشم می آید نوعی تعدد و تشتت در تصمیم گیری هاست که می توان رد آنرا از چهره ها و بزرگان سیاسی و مذهبی و اجتماعی تا دانشگاهیان و دانشجویان و سپس مردم عام مشاهده کرد. علی رغم آنکه در نگاه کلی، پس از شهادت رییس جمهور خدمت، به نظر می رسد مردم شبیه ترین شخصیت را در برگه رای خود بنگارند و انتخابات ساده ای پیش رو خواهیم داشت اما با یکی از پیچیده ترین و نزدیک ترین انتخابات مواجه شدیم که به سختی توانست نظر اکثریتی از مردم را روی یک گزینه تجمیع کند و او را با اقتدار به صندلی ریاست بنشاند! بزرگان طیف های سیاسی و به ویژه دو طیف اصلی اصولگرا و اصلاح طلب در انتخاب یک کاندیدای واحد ناتوان ماندند و نتیجه انتخابات نیز نشان داد که مردم نه تنها از این دو طیف بلکه تفکرات فرعی دیگری چون جبهه پایداری و اعتدال و... نیز گذر کردند و جامعه ایران (مردم) دچار فقدان مرجعیت سیاسی است. فقدان مرجعیت سیاسی و اجتماعی برای یک جامعه خطری بزرگ محسوب می شود به ویژه در مورد ایرانیان که در دهه های گذشته به ملتی متحد و با پیوند بالای عاطفی بین مردم و مسئولین خود شناخته می شدند و مشارکت های اختیاری بالا در انتخابات ها را با ارقام 70-80-90 درصد برای خود ثبت کرده است. وحدت نگاه و اجماع نیازمند مرجعیتی قدرتمند است که تاریخ جمهوری اسلامی مفتخر است به داشتن چهره های اینچنین که در راس آن ها امام خمینی (ره) و امام خامنه ای حفظه الله می درخشد. سالهای اصلاحات از خرداد 76 تا پایان دوران روحانی (که با عنوان پوششی اعتدال وارد گود شد) آبستن شعارها و اتفاقات مختلفی بود اما مهم ترین و در راس آن، پایین کشیدن جایگاه رهبری و ولایت فقیه بود. نوک تمام شعارها و انتقادات از کف خیابان ها تا روزنامه ها و مواضع سیاسیون به این جایگاه بود و هاشمی رفسنجانی به عنوان پدرخوانده اصلاحات مواضع بسیار در این باب داشت که از ظرفیت متن بیرون است. نکته مهم آنجاست که ضرورتا نوک پیکان حملات به سمت آیت الله خامنه ای نبود بلکه آنچه مهم و محوری بود، "جایگاه ولایت فقیه" است. ولایت فقیه در جامعه ایران نخ تسبیحی است که جامعه رنگارنگ و متنوع فکری و فرهنگی و مذهبی ایران را بهم متصل و یکدست می کند و به آسانی می توان رد مبارزه با این نخ تسبیح را در منشا آن یعنی سفارت انگلستان و فرانسه و کاخ باکینگهام و الیزه جست که درس خوانده های غرب که اغلب از جماعت اصلاحات اند مجریان میدانی آن بودند. تاکتیک اصلی این مجریان در تحقق بیرون کشیدن این نخ تسبیح همان تاکتیک قدیمی اما بسیار بسیار کارامد "دروغ" بوده است که هرچقدر هم عجیب و باورناپذیر اما طبق فرمول آنقدر تکرارش کن تا باورپذیر شود... این تاکتیک در سطح وسیع نخست، یاران نزدیک ولایت را و سپس خود او را در سال های 76 تا 84 در سطح رسانه های مکتوب و پس از آن سالها در دنیای مجازی و شبکه های اجتماعی و در دوره های اخیر با کمک سلبریتی های (سیاسی و ورزشی و هنری و...) داخلی و حتی خارجی ها و رسانه های آنان آماج قرار داد. دروغ پیامدهای روانشناختی فردی و اجتماعی گسترده ای را به دنبال دارد که از جمله آن می توان به سرگردانی و آشفتگی. بی اعتمادی. بدبینی. موتیسم یا سکوت انتخابی. آشوب و اعتراض. بالا رفتن خشونت و پرخاشگری فردی و گروهی. رقابت های ناسالم. تضعیف ارزش های فردی و اجتماعی. تضعیف معنویت و دوپینگ نیازهای قدرت طلبی و آزادی خواهی در بین مردم و... را نام برد که تنها یک مورد از این پیامدها سبب آسیب های بزرگ اجتماعی می شود. رفتارشناسی انتخاباتی مردم را می توان با نوعی تناقض، تردید، سرگردانی و آشفتگی توصیف کرد و جمعیتی پنجاه درصدی که دست به موتیسم یا سکوت انتخابی زدند. دروغ، بزرگ ترین پیامدش بیمارسازی فرد و جامعه است. این روش به تدریج هویت فردی و جمعی را سست می کند تا هویتی جدید را به او غالب کند. هویتی که مقصود طراحان این عملیات روانی است. با سست شدن هویت یک فرد و اجتماع، تزریق باورها و ارزش ها و هویت جدید، کار سختی نخواهد بود! تزریق آرا که یک پیامد طبیعی است... ‌✍زهرا کیایی ✅@afsarsalamati ✅کانال رسمی جامعه بانوان استراتژیست 🌐 @strategistladies