اینجا با هم باشیم⚘️
💠...تهران گهگاهی می رفتم چون عمویم و خانواده ایشان سال ها در تهران ساکن بودند و فرزندان هم متولد پایتخت بودند! ارتباط بسیار خوبی داشتیم. 💠عمو و خانواده ، شخصیت مهمان نوازی بودند و در کل فامیل، مشهور به این امر پسندیده... 💠پسرعموی مرحومم رفیق فاب من بود😔 خیلی همو دوس داشتیم و ارتباطمون رفاقتی ناب و سنگ صبور هم بودیم.... آن زمان ها که جبهه میرفتم ، فقط او و یکی دیگر از فامیل میدانستند که در جبهه هستم! بارها مجروح شده بود و سال ها در خاکریزهای دفاع مقدس حضور داشت.. سیدمحمدرامین عزیزم❤️ روحش شاد🤲 💠از همین رو ، با اکثر دوستانش هم دوست شده بودم و بچه های ناب و خالصی بودند... از این رفقای خیلی نزدیکش ، تازه جوانی پاک و مخلص و باغیرتی بود بنام علی آقا ، علی انصاری❤️ خیلی پسرگلی بود⚘️ سیمای شهادت داشت همیشه کلا نوربالا میزد... 💠خونشون روبروی مسجد باب الحوائج بود و بسیجی به تمام معنا بسیجی بود. چند سال از همین طریق باهم اُنس داشتیم جبهه رو بود.. اونم بیشتر اوقات با سید... چه لبخند ملیحی داشت چشمان جذاب و گیرا سخنش هم نافذ بود ، چون دلش پاکِ پاک بود... 💠سرموضوع اسباکشی عمویم یک صبح تا عصر مدام کنارهم بودیم و حرف زدیم و... یادش بخیر 💠کسی چه میدانست چه میشود در این جبهه رفتنا... 💠من تیرماه ۶۵ لشکر۱۹ فجر درجنوب بودم و او در لشکر۲۷ تهران در مهران! ♦️عملیات کربلای ۱ ... 💠حدود اواخر مرداد به شیراز برگشتم. پس از چندی خبردار شدم علی در ۱۷ تیر بشهادت رسیده.... میدانستم چه بر دل سیدمحمدرامین گذشته... به تهران رفتم دیدم پس از چهلم شهید ، او دوباره به جبهه برگشته ندیمش!!! 💠حاج ابوالفضل و حاج رضا داداش بزرگای علی هم از رزمندگان و جانبازان بودند و هستند.. حیف ، حاج رضای عزیز هم در قبل همین ایام حج سال ۸۶ اوهم پرکشید و رفت.. او باجناق من بود💔 ⚘️شادی روح شهدا شهید علی انصاری و مرحوم حاج رضا و مرحوم حاج سیدمحمدرامین... و سلامتی پدر و مادر بزرگوار شهید و حاج ابوالفضل عزیز صلوات⚘️ @hatef10012