این دختر 18 ساله گل نمی فروخت سارینا گل می کشید! من سارینا هستم ۱۸ ساله ام در یک خانواده ۷نفری زندگی میکنم که چهار برادر بزرگتر دارم وپدر ومادرم همیشه برایم تعریف میکنندکه حسرت فرزند دختر داشته اند وبا به دنیا آمدن من خیلی خوشحال شده اند اما همین تک دختر بودن باعث شد که مدام در حال مراقبت از من باشند ومن حتی اجازه تنها به مدرسه رفتن را نداشتم. برادرانم مدام به من امر ونهی میکردند و با کوچکترین خطای من در خانه جنجال به پا میشد وهمین موضوع باعث شد که از طرف دوستانم طرد شوم چون من نمیتوانستم با آنها همراه شوم وبا آنها به کتابخانه،پارک یا حتی به خانه برگردم وچند بار که مخفیانه با آنها همراه شدم خانواده ام به دوستانم تذکر دادند وآنها هم کم کم از من فاصله گرفتن ومن روز به روز بیشتر افسرده میشدم تا جایی که اصلا دوست نداشتم از خانه بیرون بروم وهمین موضوع باعث خوشحالی بقیه شده بود وفکر میکردن که که چقدر عالی است که دستور آنها را اجرا کرده ام اما نمی‌دانستند که من در تنهایی خودم محصور شده ام .به عنوان جایزه دیپلم گرفتنم پدرم برایم گوشی خریدو همین گوشی تمام تنهایی مرا پر کرد ومن هم تمام وقتم را در شبکه های اجتماعی سپری میکردم تا اینکه یک نفر به من پیام فرستاد که قصد دوستی با من را دارد من هم که احساس تنهایی شدیدی میکردم درخواست او را قبول کردم وخودم را فریب دادم که از پشت گوشی قرار نیست به من آسیبی برساند.متوجه شدم که یک آقای ۲۸ساله است وبه تنهایی زندگی میکند .او مدام من را تحسین میکرد و به مرور برای هم عکس میفرستادیم وساعتها با هم چت میکردیم مدام میگفت که دوست دارد من را ببیند من هم یک روز که پدر وبرادرانم به مسافرت رفته بودن وفقط من ومادرم درخانه بودیم با التماس مادرم را راضی کردم که بیرون بروم .درجایی به دور از خانه قرار گذاشتیم وبرای اولین بار علی را دیدم .خیلی خوشتیپ بود واصلا به او نمی آمد که 28ساله باشد در قرار اول مدام به من محبت میکرد وبه من احساس ارزشمندی میداد.چندین بار دیگر مخفیانه با او ملاقات کردم تا اینکه یک روز که اورا دیدم به من سیگار تعارف کرد ومن هم خواستم امتحان کنم .تمام آن روز حال خوبی داشتم وشاد بودم وعلی گفت که داخل سیگار گل بوده ومن هم که اطلاع دقیقی از گل نداشتم از اوخواستم که برایم بیاورد چون از افسردگی خسته شده بودم.حدود 3 ماه مدام مصرف میکردم ودر این بین مدام پول زیادی برای علی میفرستادم و او از طریق خواهرش گل را به درب منزل ما میفرستاد .کم کم پس اندازم تمام میشد وعلی هم کمتر به من توجه نشان میداد و چند روز بود که از اوخبری نداشتم تا اینکه دختری که به من مواد میرساند گفت که اصلا خواهر علی نبوده وعلی او را هم فریب داده وچند روز است که از کشور خارج شده است.تمام موضوع را برای مادرم گفتم والان برای ترک گل به اینجا آمده ایم./رکنا 🔻اخبار حوادث را از کانال زیر دنبال کنید https://eitaa.com/joinchat/2329477544C54159cf154