ماهرچه‌میڪشیم‌از‌در‌است... امشب شبیِ که دیگه خونہ حیدر بی خانم میشہ امشب همون شبیِ ڪه حیدر به بچہ ها میگه آستین به دهن بگیرید اما خودش بلند بلند گریه میڪنه میدونی چرا؟ چون همون طور که داره مادرو غسل میده دستش میخوره به پهلوے زخمی و بازوے ڪبود...(:🖤 @havalichadoram