#واژه_های_گمشده
#اسماعیل_واقفی
قسمت سیزدهم🔰
خسرو کله اش که داغ می شد می رفت ارابه ژولیوس را بر می داشت دو تایی می رفتند دُور دُور. یک شب که تا صبح با ژولیوس نشسته بودند لب میدان شهیاد و داشتند آب کشمش شیرین می خوردند خسرو به ژولیوس گفت: چرا اسمت را ژولیوس گذاشتند. ژولیوس دستی به موهایش کشید و حلقه زیتون دور سرش را مرتب کرد و گفت: از بچگی مادرم موهایم را که شانه می زد می گفت: قربان موهای ژولیده ات برم بچه.
از همان وقت ها این نام روی من ماند. توی کوچه می گفتند ژولی پاس بده. ژولی شوت کن. اصلا توی مسابقات جوانان محله میلان بهم می گفتند ژولی پاطلا. ژولی پاطلا پاس نده. ژولی پاطلا گل بزن. پسوند یوس هم که دیگر میدانی همین پسوندهای یونانی و رومی است. به خاطر همین اسم هیچ بچه ای را "دَ" نمی گذارند.خیلی دوران خوبی بود خُسی. ژولیوس آهی کشید و ادامه داد: از خودت بگو خُسی؟ خسرو گفت:
- من از وقتی خودم را شناختم از مشکلات خارجی و داخلی رنج می برم. کمی هم حالت مزاجی ام به هم ریخته. باید به آسوآن بروم برای استراحت.
برای آن شب همین حرف ها رد وبدل شده بود. شیرین هم تلفنی با همسر ژولیوس ساعت ها صحبت می کردند. قرار شده بود که شیرین از خواهر شوهرش دستور رنگینَک را بپرسد و به زن ژولیوس یاد بدهد. رنگینک نام یک شیرینی حلوایی جنوبی است.
یکی به گوش خواهرشوهر شیرین رسانده بود که دخترکان معبد ماگات ها آمده اند و تا پست های وزارت بالا رفته اند. شیرین به پاپ گفت تا کاری بکند.
پاپ گفت:
- به من مربوط میشه و از این بابت دلخور هستم.
دخترکان آمدند و به سقراط گزارش دادند.
- واژگان در حال پیدا شدن هستند. اندکی صبر سحر نزدیک است.
❌
@havaseil