💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
#پارت 40 #رمان #_تنهایی_های_من برق دستبند دستانم چشمانم را میزند چشم ببندم از برقش یا از نامردی ت
41 من: بهارم مامانی برای مامان نه برای آجیت دعا کن ببین منو ببیین مامان دلم تنگه تنگه تو الان برای اومدن دارم لحظه شماری میکنم اما مامان میدونی همین که میخوام بیام یه چیزی منو منع میکنه وقتی خوب نگاه میکنم میبینم اون خواهرته من میام اینبار دیگه سگ جونیم میخواد تسلیم بشه اینبار واقعا رخت از این دینا میبندم ولی نرگسم. نرگسم تنها میمونه نرگسم کسی رو نداره . نه آجی داره نه داداش مثل مادرش تو این دنیا غریبه. دلم تنگه خودمه تنگه همون باران لجباز و شیطون دلم تنگه باران تخسه نه این باران مظلوم نه این آدم تنها از همون اول تنها بودم ولی الان تنهاییم داره بدجور بهم چشمک میزنه بهارم خوشگلم بیا برای مادرت مادری کن دلم پره بهاری دلم گریه میخواد دلم به اندازه تموم آدما اشک داره میشه بیای مامانیتو بغل کنی یا زهرا میبینی آخر این بیچارگی من با چی تموم میشه مردنمم با درده مگه میشه مگه نمی گفتین خدا عادله پس کوش گفتم هیچ کس نیست یه شوهر خوب دارم کوش؟گفتم شوهرم رفت من دخترمو دارم و دخترم منو پس چرا الان قسمت من و نرگسم جدایی شد مگه خدا تو قرآن نگفت به زنان پاکدامن تهمت نزنید چرا داره بهم انگ خیانت میخوره؟ یا زهرا تو رو به حسینت نرگس منو غریب نکن به پاسگاه میرسیم و نمیفهمم چی میگم و چی میشنوم نمیدونم چقدر میگذره اصلا امروز چند شنبه است؟ من کجام کی اومدم اینجا. به خودم لرزیدم. نامردا از قبل برام خاک کندن غیرت مردم کجاست من رو میخوان مقابل این همه آدم سنگسار کنن؟ نه دخترمم اینجاس ببرش بیرون بی مروت به سمت دخترم میدوم و برای آخرین بار عطر تنشو به مشامم میگیرم بغض قصد خفه کردن منو داره میخواد خودش باعث مرگم بشه ای بغض لعنت بهت دخترم باید بره .شده به زمین و زمان چنگ میندازم ولی نرگسم نباید این صحنه رو ببینه نباید تو ذهن نرگسم یه خائن باشم منی که حتی فکر نامحرم به ذهنم نیومد شده به جنگ عالم و آدم میرم تا دخترکم اینجا نباشه نه نباید ببینه امیر کجایی "میبینی دیگر تو را با میم مالکیت جمع نمیبندم" کجایی پست فطرت دخترم داره زجر میکشه میبینمش هه با معشوقش داره منو نگاه میکنه معشوقه ای که حکم دار رو برام داره ولی مگه غرور مهمه وقتی دخترت در مقابلت باشه حتی برای نجات دخترت به پای دشمنتم می افتی به پاش می افتم مادرشو میبینم که با انزجار داره نگام میکنه با گریه داد میزنم: دستم به دامنت هیچی ازت نمیخوام نه بیگناهیمو فریاد میزنم و نه نفرینت میکنم تو رو به خدا به هر کی میپرستی نذار بچم اینجا باشه بچمو بفرست بیرون تو رو به جون هر کس که دوست داری قسمت میدم شده تا به حال مثل سگ باهات رفتار بشه با پاش چنان زد به دهنم که از ته دلم گفتم خوش بحال حیوون .به خدا که اینجوری باهاش رفتار نمیکنن امیر:گمشو آشغال بذار بچت ببینتت ادامه دارد... ڪآناڷ حــۏاے آدݦ ❤️ @havayeadam 💚