در «مروج الذهب» اینگونه آمده است: یک نفر از اهل کوفه در بازگشت از صفّین سوار بر شترش وارد دمشق شد ; یکى از اهالى دمشق مدّعى شد که آن ناقه (ماده شتر) از اوست و در صفّین از او گرفته شده ، براى حلّ نزاع نزد «معاویه» آمدند و مرد دمشقى پنجاه نفر شاهد آورد که این ناقه (ماده شتر) مال اوست ، و «معاویه» هم به نفع او حکم صادر کرد و به مرد کوفى فرمان داد که شتر را به او بدهد ، مرد کوفى گفت : این شتر نر است نه ماده.😳 «معاویه» گفت : دیگر حکم صادر شده است.😎 و پس از رفتن آنها او را احضار کرد و قیمت شترش را پرسید و دو برابر آن را به او داد و به وى گفت : «به على(علیه السلام) بگو که من با صد هزار نفر که فرق شتر نر و ماده را نمى دانند به جنگ با تو برخاسته ام »🍀 ☫@hawzeh_velaei