🌷 ✶ در شلوغی عملیات یکدفعه تیربار از کار افتاد! ↫ گفتم: چی شد؟ ↫ پسر گفت: شلیک نمی کنه. نمیدونم چرا؟ ✶ وارسی کردیم، تیربار سالم بود. ↫ اما دیدیم انگشت سبابه پسر، قطع شده! ↫ تیرخورده بود و نفهمیده بود! ↫ با انگشت دیگرش شروع کرد تیراندازی کردن! ✶ بعد از عملیات دیدیم ناراحته. ↫ انگشتش را باندپیچی کرده بود. ✶ رفتیم بهش دلداری بدیم. ↫ گفتیم شاید غصّه انگشتشو میخوره ↫ بهش گفتیم: بابا، بچه ها شهید می شن! یک بند انگشت که این حرف ها رو نداره ✶ گفت:ناراحت انگشتم نیستم ، ↫ از این ناراحتم که دیگه نمی تونم درست تیراندازی کنم 📚آسمان مال آنهاست