💠خوابی که واقعیتش دنیا بود💠 ◀️مردی در خواب دید در جنگلی قدم میزند که شیر گرسنه‌ایی به او حمله کرد و پا به فرار گذاشت. ولی هر لحظه شیر به او نزدیکتر می شد که ناگهان چاهی را در مقابل خود دید که طنابی از بالا به داخل چاه آویزان بود. 🔻سریع خود را به داخل چاه انداخت و از طناب آویزان شد. ولی متوجه شد که در درون چاه ماری بزرگ دهن باز کرده و منتظر بلعیدن اوست. 🔻مرد داشت به راهی برای نجات از دست شیر و اژدها فکر می‌کرد که متوجه شد دو موش سفید و سیاه مشغول جویدن طناب هستند. 🔻مرد که مطمئن بود هر لحظه ممکن است موشها کار خود را تمام کرده و در دهان مار بزرگ سقوط کنند. 🔻به دنبال راه چاره بود که مشاهده کرد در دیواره چاه لانه زنبوری است که از آن عسل سرازیر شده، 🔻در همان حال شروع کرد به خوردن عسل و از شیرینی عسل لذت میبرد که ناگهان از خواب پرید. 🔷فردای آن روز نزد عالمی رفت که تعبیر خواب می‌کرد و آن عالم به او گفت تفسیر خوابت چنین است: 🔹شیری که دنبالت می‌کرد ملک الموت(عزراییل) بوده... 🔹اژدهای انتهای چاه همان قبرت است... 🔹طنابی که به آن آویزان بودی همان عمرت است... 🔹و موش سفید و سیاهی که طناب را می‌خوردند همان شب و روز هستند که عمر تو را می‌گیرند... 🔶مرد گفت ای شیخ پس جریان عسل چیست؟ 🔸گفت: عسل همان دنیاست که از لذت و شیرینی آن مرگ و حساب و کتاب را فراموش کرده‌ای... 🔸حکایت ما و دنیا هم چیزی جز این نیست!!! . ☘ï¸>🌸 🌱 @hayate_dobareh 🌱