« کارزار میان جبههی حسینی و جبههی یزیدی تمامنشدنی است.» در واقع تفسیر همان «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا»ست. هر روز ندای «هل من ناصر» حسینی در عالم میپیچد، هر روز عدهای حر میشوند و به خیمه حقیقیشان برمیگردند، هر روز وفادارنی چشم و جان در راه امام خویش میدهند و هر روز، شمر لشکر میکشد، عمر فرماندهی میکند و مردی از قماش نامردان که از دست امام آب خورده بود، انگشت را با انگشتر میبرد..
حالا شما، من، زهرا، حسین، مریم، محمد، حالا من و شما، کجای این کرب و بلاییم، در کجای کرب و بلای فرزند حسین جا ماندهایم، که کربلای مهدی زهرا [عج] آوارگیست؛
ای فرزندان مهدی [ع]، یادتان بیاید که فرزند اویید، پدرتان را یادتان بیاید. اینها شعار نیست، روضه محض اشک نیست، این عین واقعه است. رها کردن پدر زمینی هم نکبت دارد، ما چه میکنیم که یک عمر مشت توی سینهی پدر حقیقیمان کوبیدیم؛ بعد هم با ژست سجاده پرستان دعای «اللهم عجل لولیک» خواندیم و او، در همین حالاتی که ما درگیر حرفهای سطحی بی سر و تهمان بودیم، مشغول حل مشکلات عمیقمان بود؛ ما جدا داریم چه میکنیم؟
- زهرا هنروران.